𝐏𝐚𝐫𝐭.25

1.8K 215 34
                                    

موهاش رو محکم کشید و برای بار هزارم نگاهی به در اتاق عمل انداخت.
جونگ‌کوک هنوز تو شوک اتفاق بود و نمی‌تونست چیزی بگه،از وقتی صدای اون انفجار وحشتناک رو شنیده بود حال خوبی نداشت.
جوهان کنارش رفت و روی زانوهاش نشست،دستش رو روی شونه‌های پسر کوچک‌تر گذاشت و فشرد.

_هی جونگ‌کوک...شنیدی دیگه تهیونگ حالش خوبه،بیا بریم یه چیزی بخور...

جونگ‌کوک با همون چشم‌های خالی نگاهی به عموش انداخت و سری به نشونه‌ی منفی تکون داد.

_نه...

جوهان آهی کشید.کاری نمی‌تونست انجام بده دکتر نیم ساعت پیش خبر بهبود تهیونگ رو داده بود...اون پسر فقط دستش کمی سوخته بود و آسیب جدی‌ای نداشت ولی برادرش...
به گفته‌ی اون دکتر حالش خیلی وخیم بود،کل بدنش سوخته‌گی های وحشتناکی دیده می‌شد که درمانش واقعا سخت بود.به جونگ‌کوک نگفته بود اما احتمال زنده موندن برادر تهیونگ فقط ۱۰ درصد بود!
این‌جوری که مشخصه اون پسر برای نجات برادر کوچک‌ترش خودش رو جلوی شعله‌ها انداخته بود!
نیم نگاهی به جونگ‌کوک ماتم زده انداخت و سمت اتاق برادر تهیونگ حرکت کرد.پشت پنجره‌ی شیشه‌ای وایساد،چند دکتر و پرستار درحال برسی بدن سوخته‌اش بودند.
دکتر بعد از یادداشت کردن چیزی برگشت و جوهان رو دید،دفتر رو به پرستار کناریش داد و از اتاق خارج شد.جوهان به محض دیدنش پرسید:

_حالش خوبه دکتر؟؟؟

مرد آهی کشید و نگاهی به پسر روی تخت انداخت.

_من متاسفم آقای جئون ولی شعله‌های آتیش به تمام ارگان‌های اصلیش آسیب زده...گاز سمی زیادی وارد ریه‌هاش شده و نفس کشیدن براش سخته...اون حتی اگه شانس بیاره و بتونه زنده بمونه باید تا آخر عمر زیر دستگاه نفس بکشه که متاسفانه قلبش دووم نمیاره...

_منظورتون چیه دکتر؟؟؟شما کارِتون تو این بیمارستان کوفتی چیه؟؟

جوهان عصبی بود و رسما سر دکتر داد می‌زد.
دکتر ناراحت سر تکون داد و آهی کشید به هر حال روزی هزاران بار با همچین خانواده‌هایی رو به رو می‌شد و درکشون می‌کرد.

_متاسفم کاری از دستمون برنمیاد آقای جئون!

بی‌توجه به مرد ماتم زده رفت.

صورتش رو با دست‌هاش پوشوند و سعی کرد لرزشش رو کنترل کنه،تهیونگ اگه می‌فهمید داغون می‌شد و این حال بدش مساوی می‌شد با دیوونه‌گی جونگ‌کوک!
تو این چهارماه به قدری عشق جونگ‌کوک به اون پسر رو می‌دید که واقعا شک می‌کرد مگه ممکنه یه نفر ان‌قدر عاشق و دیوونه باشه؟؟اونم نه هرکس جئون جونگ‌کوک تخس دردونه‌ی جئون ها!

برگشت و با قدم‌های بلند از راهرو عبور کرد تا خودش رو به جونگ‌کوک برسونه،این خبر رو باید خودش به جونگ‌کوک میداد قبل از این‌که دکتر لعنتی بهش بگه!

𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲ᵏᵒᵒᵏᵛWhere stories live. Discover now