«زمانحال»
_ولی من باید ایشون رو ببینم!
_ شما وقت قبلی ندارید آقای کیم،آقای جئون الان تو جلسه هستن و نمیتونین ملاقاتشون کنید!
کلافه هوفی کشید و موهاش رو چنگ زد،چشم غرهای به منشی زبون نفهم رفت و با برداشتن برگهها از دفتر بیرون بیرون اومد.
دکمهی آسانسور رو محکم فشرد و با حرص با پاهاش روی زمین ضرب گرفت."که تو جلسهاس آره؟؟باشه جئون بچرخ تا بچرخیم...فکر کرده من احمقم هه!"
_ابله!
در آسانسور باز شد ولی قبل از اینکه سوار بشه یونجون همراه با جیمین رو دید که از آسانسور بیرون اومدن.یونجون با دیدن تاتای عزیزش جیغ کوتاهی کشید و پاهای تهیونگ رو با اون دستهای کوچولش بغل کرد.
_تاتااااا!دلم برات تنگ شده بود!
لبخند گشادی زد و یونجون رو بغلش گرفت.جیمین با دیدن تهیونگ سرس تکون داد و لبخندی زد.
یونجون گردن تهیونگ رو کلی بوس کرد و بو کشید...اون پسر کوچولو عاشق توتفرنگی بود و این بویی که از گردن تاتاش میومد بیشباهت به اون بو نبود!_یونجون! تمام گردنم رو خیس کردی وروجک.
یونجون بالاخره بعد از کلی بوس و بغل سرش رو بالا آورد و ابرویی بالا انداخت.
_یونی بایدم خیس میکرد دلش برای تاتا تنگ شده...
بعد لبهاش رو جمع کرد و چشم چرخوند.
_حتی ددی هم تاتا رو برای یونی نیاورد!
جیمین ریر خندید و چشمکی به یونجون زد،تهیونگ در دل پوزخندی زد ولی با لحن کاملا مظلومی گفت:
_آره یونجونی ددیت نمیذاشت من بیام ببینمت اون خیلی بیرحمه!
"آره یونجون ددیت یه لجباز عوضی و زوگوعه!ولی من خوب بلدم چه جوری این ددیِ خودخواه و جذابت رو رام کنم!بشین و ببین جئون که چه جوری پوزت رو زمین میمالم"
_هییین! ددی نمیذاشت تو بیای پیش یونی؟؟
لبهاش رو کمی جمع کرد و سری تکون داد.یونجون با اخم های کیوتی که روی صورتش نشست سریع خودش رو از بغل تهیونگ پایین آورد.
_ددیییییییی!!!
جیغ بلندی کشید و بدو بدو سمت اتاق پدرش رفت و با یه ضرب بازش کرد.تهیونگ با افتخار شونهای بالا انداخت،جیمین با تاسف سری تکون داد و خندید.
_خب قبول میکنم خوب بلدی از نقطه ضعف جونگکوک استفاده کنی تهیونگی.
_اوه البته جیمینی اون تخس عوضی باید بفهمه دنیا دست کیه درسته؟
تهیونگ سمت جیمین خم شد و چشمکی زد.جیمین نیشخندی زد و بعد از نگاه کردن به ساعت گوشیش روبه تهیونگ گفت:
YOU ARE READING
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲ᵏᵒᵒᵏᵛ
Fanfiction𝙈𝙮 𝙎𝙩𝙧𝙖𝙬𝙗𝙚𝙧𝙧𝙮✔︎تـوتــفـرنـگـی _تقصیر منه تهیونگ، شاید به خاطر کینهای که داشتم زندگی هر دوتامون رو نابود کردم فقط اگه اون شب پیشت میومدم... +گذشتهها دیگه تموم شده، ما نمیتونیم به اون روزا برگردیم و من دلم نمیخواد دوباره اتفاقات وحشتن...