𝐏𝐚𝐫𝐭.1

5.2K 424 49
                                    


این قسمت: یونجونی خوردنیه؟!


_ دَدییی... لدفاً!

چشم غره‌ای به پسرش که یک ساعت تمام بهش چسبیده بود رفت. ناخودآگاه با صدای عصبی گفت:

_ یونجون خواهش می‌کنم فقط دست از سرم بردار... باشه؟

پسر کوچولو دست‌هاش رو از دور پاهای پدرش برداشت و با چشم‌های براق از اشکش بهش زل زد.

_ دَدی من رو دوست نداره؟

دستش رو محکم به سرش کوبید... احمق!
کنار پسرش که از بغض می‌لرزید زانو زد و دست‌های کوچولوش رو گرفت.

_ البته که دوست دارم! قدر یه دنیا عاشقتم.

_ ولی دَدی سر من داد زد!

یونجون با ناراحتی زمزمه کرد. لعنتی به خودش فرستاد که باعث ناراحتی پسرش شده بود.

_ دَدی رو می‌بخشی عسلم... هوم؟ دَدی فقط یکم عصبانی بود ولی قول می‌دم دیگه سرت داد نزنم باشه؟

یونجون دست‌هاش رو محکم دور گردنش حلقه کرد و بوس آبداری روی گونه پدرش کاشت.

_ حالا که دَدی مهلبون شده... اجازه می‌ده که برم مهد کودک؟
با چشم‌های درشت و پاپی تورش به پدرش خیره شد. جونگ‌کوک با حرص خندید.

_ خدای من! ما همین چند دقیقه پیش صحبت کردیم... چرا انقد گیر دادی که بری مهد کودک؟

یونجون پاهاشو محکم روی زمین کوبید و دست‌هاش رو توی بغلش جمع کرد.

_ چرا نباید برم آخه؟ من دوست دارم مثل مینجی برم و کلیییییی دوست جدید پیدا کنم!

لباشو غنچه کرد، بوسه‌ای محکمی روی صورت پدرش کاشت.

_ لدفاً دیگه! بزار برممممم.

هوفی کشید. همیشه همین بود، اون هیچ‌وقت نمی‌تونست در مقابل موجود کیوت روبه‌ روش بایسته! درحالی که بلند می‌شد رو به یونجون با لحن نامطمئنی گفت:

_ باشه؟!

یونجون با شنیدن این حرفش جیغی از سر خوشحالی کشید و درحالی که به سمت در اتاق می‌رفت با دستش قلب درست کرد.
لبخندی روی لب‌هاش نشست. به سمت میز کارش رفت و سعی کرد این چند ساعت باقی مونده به آخر شب، پرونده هارو یه دور دیگه کنترل کنه.
.

.

.

به قدری غرق خوندن پرونده ها بود که متوجه گذر زمان نشده بود. با صدای تقه‌ای که به در خورد دستی به چشم‌هاش کشید. با صدای گرفته و خسته ای گفت:

_ بله؟!

در باز شد و جیمین همراه یونجونی که تو بغلش لم داده بود وارد شد. از روی صندلی بلند شد و به سمت جیمین رفت. یونجون خواب‌آلود با دیدن پدرش دست‌هاش رو باز کرد و خودش رو توی بغلش انداخت، محکم پسر کوچولوش رو بغل کرد. جیمین با لبخندی دستش رو، روی شونه‌ی جونگ‌کوک گذاشت و با صدای آرومی زمزمه کرد.

𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲ᵏᵒᵒᵏᵛWhere stories live. Discover now