جلسه بعد از کشمکشهای فراوان و نگاههای عجیب جونگکوک تموم شده بود هرچند هنوز متوجه نشده بود که چرا پسر بزرگتر انقدر عصبیه؟!
_خسته نباشی تهیونگ،میتونی بری استراحت کنی امروز زودتر میرم خونه.
لبخندی زد و تعظیمی کرد.
_چشم ممنون آقای کیم خسته نباشید.
بعد از رفتم کیم پروندههای بههم ریختهی اتاق کنفرانس رو مرتب کرد و صندلی هاروچید.بعد از برداشتن مدارک مورد نیازش از اتاق بیرون رفت،درهمین حین منشی بادکنکی جونگکوک درحالی که آدامس رو با صدای اعصاب خورد کنی باد میکرد کنارش اومد.
بعد از اینکه چشمهاش رو تنگ کرد گفت:_آقای جئون گفت بری اتاقش،نمیفهمم برای چی انقدر باید نزدیکش باشی؟
پوزخندی زد و با تمسخر ابرویی بالا انداخت.
_میدونی شاید باید سرت رو از باسن من بیرون بکشی لی!انقدر سخت نگیر میدونم حسودیت میشه لاو!
با تاسف دستی روی شونههای دختر قرمز شده کشید و قبل از ترکیدن اون بمب متحرک از کنارش رد شد.با انرژیای که از سوختن اون دختر به دست آورده بود سمت اتاق جونگکوک رفت و بعد از کسب اجازه وارد شد.
پسر بزگتر که درحال تایپ ایمیل به شریکش بود با دیدن تهیونگ اخم محوی گوشهی ابروهاش نشست و لپتاپ رو بست.
_با من کاری داشتید جناب جئون؟
تهیونگ کاملا نرمال جوری که انگار براش مهم نباشه پرسید.متوجه شده بود جونگکوک واضحا حسودی کرده بود و این بهش یادآوری میکرد اون پسر هنوز هم یه حسهایی بهش داره!
_فکر کنم آقای کیم باید بهت یاد داده باشه آداب جلسه رو درسته؟
_متوجه منظورتون نمیشم قربان؟!
پوزخندی زد و گفت.حقیقتا جونگکوک اعصابش با دیدن بیخیالی تهیونگ کاملا خطخطی شده بود و اون کراوات مسخره داشت خفهاش میکرد.
اما تهیونگ،میدونست داره جونگکوک رو عصبانی میکنه ولی کرمهای درون بدنش اجازهی این رو نمیداد که از کارش منع بشه!
_سوالم رو واضح پرسیدم تهیونگ،این چه لباسیه برای جلسهی به این مهمی پوشیدی؟؟آداب لباس پوشیدن تو شرکت رو باید بهت یاد بدم؟
جونگکوک از عصبانیت رگهای گردنش بیرون زده بود و دستهاش رو مشت کرده بود.
تهیونگ کاملا خنثی نگاه توخالیای به لباسش کرد و پرسید._مگه لباسم چِشه؟
_چشه؟؟؟واقعا نمیفهمی یا خودت رو زدی به اون راه؟اینجا یه شرکته نه یه صنعت مدلینگ فاکی!
_با تمام احترامی که بهتون قائلم،من فکر نمیکنم طرز لباس پوشیدنم به شما مربوط باشه قربان.
YOU ARE READING
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲ᵏᵒᵒᵏᵛ
Fiksi Penggemar𝙈𝙮 𝙎𝙩𝙧𝙖𝙬𝙗𝙚𝙧𝙧𝙮✔︎تـوتــفـرنـگـی _تقصیر منه تهیونگ، شاید به خاطر کینهای که داشتم زندگی هر دوتامون رو نابود کردم فقط اگه اون شب پیشت میومدم... +گذشتهها دیگه تموم شده، ما نمیتونیم به اون روزا برگردیم و من دلم نمیخواد دوباره اتفاقات وحشتن...