پارت۱۱
خب شایدم باید از صخره پرید
تا بشه پرواز کرد!
.
.
.
اینجا همون دنیاییه که میشه از خوشحالی جیغ زد
از خوشحالی گریه کرد
از ناراحتی اشک ریخت و شایدم..ساکت موند!
الان اینجا بود!
جایی که تنهایی میومدو درداشو میریخت زیر نور ماه و میرفت!
فکر میکرد تنهایی خیلی قویه !
فکر میکرد همه چی حل میشه !
فکر میکرد یا تموم میشه یا درست میشه!
اما اشتباه فکر میکرد!
حالا نمیدونست چرا هیچی درست پیش نمیره
نمیدونست چرا قلبش درد میکرد و سرش گیج میرفت
نمیدونست چرا دستش میسوزه
مگه چی شده بود؟
اصلا مگه اهمیتی هم داشت؟؟
.
.
.دستاشو توی جیب پالتوی نسکافه ای رنگش گذاشت و به روبه روش نگاه کرد
میخواست بازم غرق این تنهایی بشه
میخواست بازم خودشو مقصر بدونه
بازم درد بکشه
اما امشب انگاری فرق میکرد!
یه چیزی بهش میگفت که تو نیاز به شخصی داری که کنارت باشه!
دلش میخواست این حسی که از دیشب به جونش افتاده بود رو دور بندازه اما این حس ،۲۰ ساله که تو وجودشه
و هیچوقت نتونست پاکش کنه!
یا حتی فراموشش کنه!!
.
.
دستشو برد سمت جیبِ پالتوش و گوشیشو اورد بیرون
خیلی اروم روی یکی از مخاطباش مکث کرد
بعد از چند ثانیه مکث ،بالاخره تماسو وصل کرد ..
نمیدونست اصلا داره چیکار میکنه!
فقط همین یه بار ،بدونِ فکر کردن به چیزی ،
داشت کاری رو انجام میداد که حتی دلیلشو نمیدونست!
و تلاشی هم برای دونستنش نمیکرد!گوشی رو گذاشت کنار گوشش !
و منتظر شد تا صداش توی گوشش بپیچه!
یه چیزی بهش میگفت که نیاز به شنیدن اون صدا داره
نفسی گرفت تا بتونه خودشو از حالی که گرفتارش شده بود اروم کنه!
و خیلی طول نکشید که صدای نرم و لطیفش به گوش های سردش رسید!_الو..
+..
_الو! هیونگ حالت خوبه؟
+برای خوب شدنِ حالم باید چیکار کرد جونگکوک؟
_اوه هیونگ خوبی ؟چیزی شده؟
+فکر میکردم حداقل تو جوابو میدونی!
_ خب ..برای خوب شدنت..شاید باید به یکی تکیه کنی هیونگ!
+فکر میکنی اسونه؟
_نیست ..اما اگه نمیخوای بیشتر فرو بریزی مجبوری دستاتو به یکی بسپری..!
+من هیچوقت به کسی تکیه نکردم..نمیتونم اینکارو کنم!
بلد نیستم اینکارو انجام بدم ،میدونی که منظورم چیه؟_من پیشتم.. نمیدونم چی شده اما همونطور که تو مراقبمی و همونطور که من بهت تکیه کردم توام بهم اعتماد کن ..
من هرگز بهت اسیب نمیزنم هیونگ !
تو از زندگی من خبر داری و هیچوقت منو سرزنش نکردی شاید چون شبیه همیم اینطوری فکر میکنم ،
اما توام خیلی اسیب دیدی مگه نه!؟
تو خیلی خوب احساسات منو میفهمی و حرفایی بهم میزنی که متوجه میشم که خودت نیاز داشتی بشنوی! پس من الان بهت میگم جیمین هیونگ!
تو مقصر نیستی! هرگز نبودی!
گذشته ها فقط پشیمونی به وجود میارن ،
هر اتفاقی دلیلی داره !
ولی نباید خودتو ببازی و خودتو هر روز و هر شب زجر بدی!میشنوی؟
تو هیچوقت مقصر نبودی!
توام میتونی تکیه کنی ..
لبخند بزنی و زندگی کنی ..
مگه نگفتی زندگی اسونه !!
پس بیا و درداتو بده به من ،میتونیم کنار هم باشیم..
.
.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
روحِ تنها -jikook-
Hayran KurguFiction:lonely soul Copel :jikook/kookmin /taegi ژانر:روزمره/ رمنس/انگست/اسمات «_روح رو میشه درمان کرد ..و درمانش گره خوردنش به یه روح دیگه است! +میخوای روحتو بهم گره بزنی؟ _میخوام وجودمو بهت گره بزنم! » خلاصه: جیمین پسریه که سختی های زیادی کشیده...