به به
بچم بیست کیلویی شده 🤩🤩🤩🤩.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.
'' من که کاری که میخواستید رو انجام دادم، رئیس. چرا دیگه جریمه ام میکنید؟ '' پسرک همونطور که به پهنای صورت اشک میریخت بین هق هق هاش لب زد.
مرد میانسال پوزخندی زد و رو به روی پسرک که روی زمین افتاده بود و دست هاش بالای سرش بسته شده بود، جواب داد : '' اگر تنبیه نشی، پر رو میشی و یادت میره که در قبال لطف های من چه وظایفی داری، هان جیسونگ. '' و یقهاش رو توی مشتش گرفت و ادامه داد : '' تو یه موجود بی ارزشی و لایق تشکر نیستی. انتظار رفتار خوب از من نداشته باش. توی این ده سال عادت نکردی؟ ''
جیسونگ با صدای لرزون گفت : '' لطفا برو، رئیس کانگ. من نمیتونم راحت نفس بکشم. اذیت و آزارت بهم احساس خفگی میده. ''
کانگ سیلی ای به صورت جیسونگ زد و پرسید : '' یعنی میخوای بگی که این وضعیتت بخاطر منه؟ '' و گزارشی که پسرک از ماموریتش آماده کرده بود و لول کرد و با استفاده ازش سرش جیسونگ رو بالا داد و گفت : '' تو هیچ کاری بلد نیستی. من هر بار که باهات صحبت میکنم شروع به لرزیدن میکنی و وانمود میکنی که داری خفه میشی. فکر میکنی من احمقم؟ فکر میکنی اینجوری ولت میکنم؟ ''
جیسونگ بین نفس های بریده بریدهاش گفت : '' من از همه ی جاسوس ها و مامور مخفی های اینجا جوون ترم ولی از همشون ماموریت موفق بیشتری داشتم و درجهام از همشون بالاتره و ارشدشونم. ازتون خواهش میکنم که انقدر من رو اذیت نکنید. ''
کانگ کلید دستبندی که باهاش دست های پسرک رو بسته بود، با فاصله از جیسونگ روی زمین انداخت و گفت : '' کلید رو اونجا انداختم. هر وقت تونستی دست هات رو باز کنی، میری دنبال ماموریت جدید سازمان. باید اون لینو رو پیدا کنی و دستگیرش کنی. '' و بعد به سمت در اتاق بازجویی رفت و قبل از اینکه بیرون بره، گفت : '' تا سه روز آینده هیچ کس قرار نیست اینجا بازجویی بشه. اگه نتونی دست هات رو باز کنی از گرسنگی میمیری، آشغال بی ارزش. ''
صدای محکم کوبیده شدن در لرزه ای به بدن جیسونگ انداخت. ده سال بود که هر روز این حرف ها و تنبیه ها رو از پدرش میشنید. ده سال پیش رئیس کانگ بعد از فوت ناگهانی پدر و مادر جیسونگ، پسرک رو به فرزندی قبول کرده بود.
VOUS LISEZ
Save Me | نجاتم بده
Fanfictionپادشاه جهنم یا گدای بهشت؟ - : اسمم هان جیسونگه. مامور مخفی سازمان اطلاعات کره هستم. - : من از طرف سازمان مامور شدم به اینکه تو رو دستگیر کنم، لی مینهو. - : من دیگه نمیخوام به اون سازمان برگردم. تو الان میتونی هر بلایی که میخوای سرم بیاری چون من هویت...