❤️‍🩹 Part 2 ❤️‍🩹

320 65 106
                                    

105 تایی شدیم 🤩

به همین مناسبت آپدیت سوپرایزی داریم 😛

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

به همین مناسبت آپدیت سوپرایزی داریم 😛

* از گور برخاسته رو هم بخونین 🤭 *

.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.

چانگبین سریع به سمت مینهو رفت و گفت : '' بهش نزدیک نشو، اون ممکنه بخواد بهت آسیب بزنه. ''

پسر بزرگتر آروم جیسونگ رو روی زمین خوابوند و رو به رئیس افرادش گفت : '' ماشینش رو توی پارکینگ پارک کن و وسایلش رو ببر به اتاق من. ''

چان رو به روی مینهو روی ایستاد و گفت : '' مینهو، تو دیوونه شدی؟ اون یه جاسوسه و این نمایش رو راه انداخته تا تو رو گول بزنه. ''

مینهو بعد از اینکه تنفس و ضربان قلب جیسونگ رو چک کرد، پسرک رو روی دست هاش گرفت و از جاش بلند شد و قبل از اینکه به داخل عمارت بره، گفت : '' تا وقتی که بفهمم هدفش از اومدن به اینجا چی بوده، توی عمارت میمونه. ''

.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.

وارد یکی از اتاق های مهمان خالی عمارت شد و به سمت تخت رفت. دستش رو پشت سر پسرک گذاشت تا مطمئن بشه که سرش به جایی نمیخوره و روی تخت خوابوندش.

دست های جیسونگ رو گرفت و به زخم های روی مچش نگاه کرد. تعدادی زخم تازه دور مچ دستش بود به همراه کلی جای زخم. معلوم بود که پسر اصلا به زخم هاش نرسیده بود.

از جاش بلند شد و در اتاق رو باز کرد و با صدای تقریبا بلندی گفت : '' کسی بیرون هست؟ ''

خانم جوانی سریع به سمش اومد و پرسید : '' بله، مینهو شی. اتفاقی افتاده؟ به چیزی نیاز دارین؟ ''

مینهو سرش رو تکون داد و جواب داد : '' از دکتر بنگ برام گاز استریل، چند تا پارچه ی تمیز و بتادین بگیر و به همراه یک پارچ آب خنک و یک لیوان خیلی سریع برام بیار. ''

زن سرش رو تکون داد و به دنبال کاری که مینهو بهش گفته بود رفت.

مینهو همونجا کنار در منتظر زن ایستاده بود که صدای جیسونگ رو شنید. پسرک توی خواب و بیداری داشت هذیون میگفت.

دوباره کنار تخت نشست و سعی کرد متوجه صحبت های پسرک بشه. پسرک زیر لب حرف های نامفهومی میزد و مینهو هر چقدر که تلاش کرد، چیزی نفهمید.

Save Me | نجاتم بدهDonde viven las historias. Descúbrelo ahora