پارت ۱۷: کشیش شدن به وقت چهل سالگی

389 91 92
                                    

چند دقیقه ای میشد که کنار بدن لخت و عرق کرده ی همسرش لش کرده و نفسهای عمیق میگرفت تا ضربان قلبش به حالت عادی برگرده

اون امگا هیچوقت بهش اجازه نمیداد یه سکس عادی و معمولی رو بگذرونه، همیشه با جذابیت و زیبایی بی حد و حصرش نامجون رو از خود بیخود میکرد و ضربان قلبش رو روی هزار میبرد

جین همونطور با چشمهای بسته غلتی خورد و سرش رو روی سینه ی آلفاش گذاشت

نامجون روی موهای همسرش رو بوسه گذاشت و جین زمزمه وار گفت: باورم نمیشه بلاخره موفق شدیم با هم خلوت کنیم!

نامجون: چرا؟ دیگه اوضاع از وقتی که چوهی و هیون و چوموک سه تا توله فسقلی بودن که شدیدا به مراقبت احتیاج داشتن بدتر نیست ک.. الان فقط یه چوآ کوچولومونو داریم

جین: پس مینسو و میجونگ چی! البته نه که بدتر باشه فقط چند وقتیه خیلی کم با هم تنها میشیم

نامجون: میدونم چی میگی

جین: تو یادت میاد دفعه ی قبلیمون کی بود؟

نامجون: عااا خب فکر کنم شب سالگرد جفت شدنمون بود؟

جین: دقیقا یعنی چهارماه پیش..

یک مرتبه آلفا تکونی خورد و خودش رو روی بدن امگا برد بعد از گاز نه چندان آرومی گفت: چجوری چهار ماه دووم آوردیم؟

سوکجین خنده کنان پوزه اش و به گردن آلفاش مالوند و گفت: ما بیشتر از اینام دووم اوردیم چهارماه که چیزی نیست!

نامجون: صدبار گفتم اسم اون دوسال لعنت شده رو نیار حالمو بد میکنه

جین خندید: ایندفعه منظورم دوران بارداری بود..

نامجون زبونش رو روی لبهای مرد کشید و قبل از اینکه ببوستش گفت: حالا که فکر میکنم یه راند برای تلافی چهارماه خیلی کمه..

.
.

بوسه ای روی پشت گردن همسر آلفاش گذاشت و پتو رو روی بدنش بالاتر کشید تا سردش نشه، بعد با احتیاط از روی تخت پایین اومد تا همسرش از خواب نپره

دو قدم بیشتر برنداشته بود که پاش روی عروسک جوجه شکلی رفت و صدای بوقی به صدا دراومد

فورا به همسرش نگاه کرد و با شنیدن خر و پفش نفس آسوده خاطری کشید و عروسک بدترکیب رو زیر تخت فرستاد و به سمت در ورودی رفت که وسط راه با دختر کوچولوش چشم تو چشم شد

دوباره دلش برای اون چشمای آبی رنگش و نگاه دریایی قشنگش رفت و از الهه بابت وجود لیای عزیزش تو زندگیشون تشکر کرد

لیا با دیدن پدرش دست از بازی برداشت و دوتا دستاش و سمت مرد دراز کرد

هاجون جلوی دختر روی یک زانوش نشست و با صدای آهسته و زمزمه مانندی پرسید: عشق بابا حالش خوبه؟

Young Daddy !!Where stories live. Discover now