یونگی: موندم چرا همیشه اصرار داری برخلاف حرف من یه چیزی بگی و برخلاف کارای من یکاری بکنی
جیمین: چی؟ کی؟ من؟
یونگی: چی بهت گفت؟
جیمین: هیچی
یونگی: جالبه فکر میکنی میتونی بهم دروغ بگی
امگا لبخندی زد و آلفاش با دیدن لبخندش، دلش قیلی ویلی رفت و برای تخلیه ی احساساتش گازی از انگشتای سفید و تپلوش گرفت
جیمین: آیی
یونگی: چی بهت گفت؟
جیمین: نمیگم
یونگی: تو چرا جدیدا همش میخوای از من چیز میز پنهون کنی؟
جیمین: اصلا هم اینطوری نیست، واسه این دکتره هم چیزی نمیگم که نری دعوا تو دیگه موقعیتت فرق داره پس نه تو نه بچه ها نباید درگیر چیزای بیخود بشید
یونگی: پس یه زری زده که ممکنه یقشو بگیرم؟
جیمین از دهنش در رفت: فکر کنم چیزی که گفت باعث شه کونشم بزاری
یونگی اخم کرد و جیمین فوری مچ های دستش رو چسبید و گفت: شر درست نکن چاگیا
یونگی: شر خودش درست شده
جیمین: تو حتی نمیدونی چی گفته
یونگی شونه ای بالا انداخت: مهم نیست میرم فکشو میارم پایین من شاید ندونم چرا زدم ولی اون میدونه چرا خورده
جیمین: خوب یادمه دفعه ی قبلی بهت گفتم حق نداری تو عموم انقدری عصبی شی که رگای خوشگل شقیقه ات بیرون بزنه و در حد مرگ جذابتر و سکسی تر بشی پس تمومش کن
یونگی: چشم
جیمین هینی کشید: این حتی از اونم جذابتر بود
یونگی: دستامو ول کن انقدرم چرت و پرت نگو که حواسمو پرت کنی
جیمین نیشخندی زد و وقتی چک کرد تا حواس بقیه پرت باشه اول به لبها بعد به چشمای همسرش خیره شد و گفت: بگم جذاب و سکسی شدی حواست پرت میشه؟
یونگی دستشو مثل یه کمربند دور کمر امگا پیچید: من بگم خیلی جذاب و سکسی شدی تو حواست پرت نمیشه؟
جیمین که همچنان نگاهشو بین چشمها و لبهای مرد میچرخوند، برای ثانیه ای روی چشمهاش ثابت موند و گفت: اصلا
یونگی: دروغ گفتن به من و تموم کن گل من اصلا تو این کار استعداد نداری
لبهای جیمین کامل کش اومد و بعد به آرامی سرش رو جلو برد و بوسه ی شیرینی رو با همسرش شروع کرد
.
.جین: یاد بگیر
نامجون: چیو؟
جین: کلا همه چیو.. یخورده به اطرافت نگاه کنی متوجه میشی
نامجون متعجب دور و برشون رو نگاه کرد و بعد از دیدن یونگی و جیمین که وسط سالن انتظار عاشقانه همدیگر و در آغوش گرفته و میبوسیدن، خندید و با خودش گفت (الان حسودی کرده و از من میخواد ببوسمش؟ واه کیم سوکجین همیشه منو شوکه میکنی بعد از این همه سال زندگی مشترک یهو یادت افتاد برای بوسیدن همچین بازی ای دربیاری؟! )
![](https://img.wattpad.com/cover/365038111-288-k516365.jpg)
YOU ARE READING
Young Daddy !!
FanfictionYoung Daddy 2 این بوک فصل دومِ داستان یانگ ددی هست اگر نخوندید اول اون رو از پیجم پیدا کنید و بخونید چون داستانها کاملا بهم مرتبطن❌️ genre: omegavers, drama, romance, smut, mpreg, comedy couples: تموم کاپل هایی که تو فصل یک خوندید🙌 خلاصه: با سر و س...