پارت ۲۲: نرخ یه وزیر چنده؟

562 106 52
                                    


وارد اتاق شد و با دیدن جیمینی که لباس میپوشه پرسید: چیکار میکنی؟

جیمین: لباس میپوشم؟؟

یونگی گیج شده گفت: مگه الان وقت دوش گرفتن نیست؟

همیشه بعد از تبدیل شدن با هم دوش میگرفتن...

جیمین: خب تو دیر اومدی من دوش گرفتم الان تو برو

(چیزی نیست آروم باش اصلا مسئله ی مهمی نیست فقط دیر اومدی و اون خسته شده همین)
یونگی با این جملات سعی داشت به خودش دلداری بده اما جفتش واقعا عجیب رفتار میکرد

.
.

میونگسو پیش پسرش رفت و با خنده ازش پرسید: وقت لوس شدنته بابایی؟

دوهیون در حالیکه روی پارچه ی مخملی و نرم زیرش ولو شد و غلت میزد، پاهاشو بالا برده و برای خودش در حال حرف زدن و تعریف داستانی بود که با دیدن پدرش چشماش از ذوق برقی زد و دستاش و تند تند تکون داد تا میونگسو بغلش کنه

ولی آلفا به جای بغل گرفتنش، روی توله خیمه زد و شروع به گازگازی کردنش شد

دوهیون انقدر شیرین و بامزه بود که واقعا اطرافیانش توان کنترل خودشون رو برای گازگازی نکردنش نداشتن و این قضیه شامل پدرمادرش هم میشد..

دقایقی به همین منوال گذشت و یک مرتبه یوجین وسط بازی پدر و پسر پرید

دوهیون با دیدن یوجین اینبار هم دستهاش رو با ذوق تکون تکون داد هم پاهاشو به زمین کوبید

یوجین هم دستهاش و برای توله ی مورد علاقش باز کرد و دوهیون بی توجه به پدرش خودش رو تو بغل داییش پرت کرد

یوجین لبخند پیروزمندانه ای زد و میونگسو اخم کرده به مرد نگاههای خشمگینی انداخت، یوجین چطور جرأت میکرد پسرش رو ازش بدزده؟!

میونگسو: وایسا ببینم کجا میبریش

یوجین: به تو چه

میونگسو: صبر کن ببینم پسر منه پس به من مربوطه

یوجین: برادرزاده ی منه و به تو ربطی نداره کجا میبرمش

هان وول که کمی دورتر از اونها شاهد جر و بحث دوبارشون بود، با حرص بلند داد زد: باباااا

تهیونگ که اتفاقا نزدیک پذیرایی بود فورا خودش رو به پسرش رسوند و با دیدن اون دو نفر به سمتشون رفت: آها خب دلتون واسه هم تنگ شده دوباره؟

یوجین: نه بابا اینجوری نیست ببین

میونگسو: آبونیم دعوا نمیکردیم

تهیونگ: حتما یه کاری کردین که هان وول صدام زد

هر دو آلفای جوانتر به هان وول نگاهی اخمالود انداختن و یوجین فورا گفت: هان وول دیوونست یچیزی میگه ما حتی شروع هم نکرده بودیم

Young Daddy !!Where stories live. Discover now