پارت ۲۶: هفت عدد خوش شانسی

327 105 101
                                    

سورپرایز🥳
......................

تهیونگ: الان وقتش نیست

جونگکوک: دقیقا همین الان وقتشه

تهیونگ: ما اول باید به مسئله ی یوجین و مینجی رسیدگی کنیم

جونگکوک: من انقدر ذهنم درگیر تو و کارات و اون رد رژ لعنتیه که مغزم کار نمیکنه فقط دهنتو و باز کن بگو بین تو و اون سورای حرومزاده چه سر و سری هست؟

تهیونگ: هیچی جونگکوکا هیچی عزیزم

جونگکوک: به من نگو عزیزم نه تا وقتی مظنون به خیانتی

تهیونگ اهی کشید و موهاش و بهم ریخت

جونگکوک: حداقل انکار کن قلبم از درد و غم سکته نکنه

تهیونگ دستش و گرفت

جونگکوک: گفتم تا وقتی مظنونی بهم دست نزن

تهیونگ: هیچی بین من و اون زن نیست انقدر نگو مظنون

جونگکوک: اون روز تو کوچه ما چیکار داشته؟ از خونه اون چرا اومدی بیرون؟

تهیونگ: خونه ی اون نرفته بودم جونگکوکا بخاطر یه مسئله ای با یکی صحبت میکردم که از قضا سورا هم پیش اون یارو بود

جونگکوک: واضح توضیح بده بفهمم چی میگی

تهیونگ: یخورده نفس عمیق بکش ارامشتو حفظ کن همه چی رو برات توضیح میدم عشق من

جونگکوک چندتا نفس عمیق کشید و با لحن مظلومانه ای پرسید: بگو قرار نیست دوباره ولم کنی و بری سراغ اون

تهیونگ: قبلا هم گفتم بازم میگم تا اخر عمرمون برات تکرارش میکنم عزیزدلم من هیچوقت هیچوقت هیچکسی رو به تو ترجیح ندادم و هیچوقت قرار نیست اشتباه تهیونگ هفده ساله رو انجام بدم.. به جون بچه هامون قسم میخورم به جون نوه های خوشگلمون اصلا قضیه اونجوری نیست که فکر میکنی خیانتی در کار نیست اگه بود میتونی تک تک موهامو بکنی منم بیحرف زیر دستت میشینم تا مجازات بشم

جونگکوک آروم تر شد و با لحن نرمتری گفت: اگه خیانتی در کار باشه موهاتو نه ولی تخماتو میکنم!

تهیونگ تک خنده ای کرد: میتونی اون کارم بکنی

جونگکوک مشتی به سینه ی آلفاش زد: چرا پس انقدر مشکوک رفتار میکنی؟

تهیونگ: تعریف میکنم برات.. قبول دارم قضیه مشکوک بنظر میرسه ولی باور کن اون چیزی نیست که بنظر میاد

جونگکوک: تعریف کن دیگه

تهیونگ: چند وقت پیش مامانم بهم زنگ زد

جونگکوک بیشتر اخماش در هم شد
هیچوقت از اون زن خوشش نمیومد..

تهیونگ: گفت خونش و فروخته و اومده تو محله ما بعد هم ازم خواست برم دیدنش

Young Daddy !!Where stories live. Discover now