پارت ۲۰: هارو و جیسو

434 95 105
                                    

جونگکوک از دور دید که دوتا پسرای امگاش چجوری تهیونگش و گرفتن و ازش دور کردن، آهی کشید و زمزمه وار گفت: نمیفهمم من اون دوتا رو شوهر دادم چرا بازم شوهر منو میدزدن!

میونگسو که کنار جونگکوک راه میرفت و حرفش و شنیده بود تک خنده ای کرد و توجه امگا رو خرید

پسر جوان با دیدن نگاه خیره ی امگا لبخندش رو جمع کرد و دوباره جدی شد

جونگکوک: میونگسویا

میونگسو فورا جواب داد: بله اومونیم

جونگکوک: از این زاویه که نگاهت میکنم خیلی شبیه آیدل هایی مطمئنم تو فستیوال قراره بترکونی

میونگسو خجالتزده خندید و جونگکوک بهش گفت: واه حتی قشنگ هم میخندی

سوهیون که شاهد ماجرا بود با لحن کینه توزی گفت: به بابا میگم داری بهمون خیانت میکنی جونگکوک شی

جونگکوک با دیدن سوهیون لبخندی زد و پسر آلفا فورا بازوی امگا رو چسبید و گفت: بخاطر داماد مدلت من و بزاری کنار یه قتل عام خونین راه میندازم کل ویلارو به خاک و خون میکشم

جونگکوک خندید: تو چرا انقدر حسودی بچه؟

سوهیون: نمیدونم شاید تاثیرات بد جامعه؟

جونگکوک: شایدم ژنتیکیه از مامانت به ارث بردی!

سوهیون قهقهه ای زد: هنوز با مامانم چسی؟

جونگکوک پس گردنی محکمی نثار پسر کرد: عین بچه آدم حرف بزن پسره ی بیتربیت من اینجوری تربیتت کردم؟

سوهیون لبهاشو جلو داد و مظلومانه گفت: ببخشید هنوزم با مامانم مشکل دارین؟

جونگکوک اخم کرد: کی گفته من با مامانت مشکل دارم!

پسر آلفا یه تای ابروش رو بالا فرستاد

جونگکوک: ها چیه! من مشکلی ندارم ولی اگه ننت با من مشکلی داره این دیگه مشکل اونه

سوهیون پچ پچ کنان جوریکه انگار مطمئن نیست بخواد جونگکوک حرفش رو بشنوه گفت: تا اونجاییکه من در جریانم شما دوتا از همون روز اول با هم کارد و پنیرید

جونگکوک: چی گفتی؟

سوهیون: میگم حیفه این صورت خوشگلت نیست اخم میکنی چروک میشه؟

جونگکوک اخماشو سریع باز کرد: آها راس میگی

سوهیون دستش و رو قلبش گذاشت و همونطور که از جونگکوک فاصله میگرفت، گفت: چرا انقدر کیوتیی.. مرد چهل سالتههه.. وای دیگه نمیتونم

گفت و از جونگکوک جدا شد و دوان دوان سمت یوهان رفت

جونگکوک و میونگسو نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداختن و امگا سری با تاسف تکون داد

Young Daddy !!Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt