Young Daddy !!

پارت ۱۸: کوهنوردی خانوادگی..

هاجون چشم غره ای به باجناقش رفت و سوهیون در جواب گفت: باشه کاخ افکار گوگولیتونو بهم نمیریزم ولی حاضرم شرط ببندم حتی اگه تموم ادمای چهل ساله جهان دیگه با هم نخوابن مامان بابای شما هنوز انجامش میدن

سکوتی اتاق رو در بر گرفت

بعد از چند ثانیه

هاوون: چرا اینو میگی؟

سوهیون چشمی چرخوند: محض شادی الهه ماه یخورده به فسفرای مغزت فشار بیار، تا حالا مامان بابات و کنار هم ندیدی؟ رایحه هاشون، طرز نگاه کردنشون اصلا وقتی دو نفر با هم باشن بعدش همه میتونن اینو بفهمن فقط یخورده دقت لازمه

بعد کمی افراد حاضر در اتاق رو زیر نظر گرفت و بعد به هان وول و میونگسو اشاره کرد و گفت: این دوتا دیشب انجامش دادن

میونگسو: یاا هیووووونگ

هان وول خجالتزده و حرصی زمزمه کرد: قرار نشد اینجوری تلافی کنیا سوهیون شی

هاوون: زوجای جوون فرق دارن

یو وول: هیچ فرقی نداره.. سوهیون راست میگه خودت شواهد و در نظر بگیر بعد حرف بزن

چوموک: فقط بخاطر رایحه ها اینو میفهمید؟

چوهیون: فقط رایحه نیست اگه اون دو نفر جفت هم باشن تمام ساعتهای بعدش رو عاشقانه بهم خیره میشن و بهم لبخند میزنن

یو وول: تازه یه تنش عجیبی هم بین اون زوج میتونی ببینی

سوهیون: مدام به بهانه های مختلف همو لمس میکنن

هان وول: بیشتر از قبل هم با هم حرف میزنن و میخندن

سوهیون: خیلی هم مشتاقن در حضور هم رایحشونو پخش کنن و همو ببوسن

هاجون: مامان بابای ما همیشه اینطورین

سوهیون: چون همیشه انجامش میدن!

یوهان که دم در اتاق رسیده بود دو تا ضربه به در اتاق زد تا توجه همه رو جلب کنه بعد اعلام کرد: بابا میگه هرکی دوست داره حاضر شه بریم کوه

سوهیون: کلوچه صبر کن یسری مسائل بنیادین و داریم حل میکنیم

یوهان بخاطر کلوچه صدا زده شدنش تو جمع لبخندی رو لبش اومد و بطرف همسرش رفت و همونطور که چونش و روی شونه ی آلفا تکیه میداد دستاش رو هم روی شکمش حلقه کرد و توجهش رو موضوع بحث داد

هاجون: ما باید چیکار کنیم شما از ننه بابای ما بیرون بکشید

سوهیون در حالیکه دستاشو روی دستای ظریف و پنبه ای کلوچش گذاشته و نوازششون میکرد، گفت: باورم نمیشه تو یکی انقدر احمقانه حرف میزنی

یو وول خطاب به سوهیون گفت: حرص نخور عزیزم اگه من بعنوان دامادشون دارم ده ساله با مین ها سر و کله میزنم میگم که اینا تا خودشون نبینن چیزی براشون حل نمیشه