|خونه‌ی بیست و یکم|

187 55 67
                                    

سنگینی نگاهی از طرف شخصی که میز به خصوصی رو در کافه اشغال کرده بود، اذیتش می‌کرد.
تمام اون یک ساعت تلاش کرده بوده نگاه‌های خیره‌ی تهیونگ رو نادیده بگیره و بیخیال به کارش ادامه بده.
دستمال رو محکم روی میزی که به تازگی خالی شده بود، کشید و تمام حرصش رو از طریق زور دست‌هاش به تهیونگ نشون داد.
چرا فقط نمی‌اومد و از احساس کوفتیش نمی‌گفت تا جونگکوک خیلی راحت ردش کنه و از این دردسرها نجات پیدا کنه؟

دقیقاً لحظه‌ای که داشت به احساس تهیونگ به خودش فکر می‌کرد، یاد اون عکسی که با بکهیون داشت افتاد و اخم‌هاش در هم شد.
امکان نداشت اون دو نفر رابطه‌ی احساسی با هم داشته باشن، نه؟ زمانی رو که بک از احساسش نسبت به یه پسر گفته بود به یاد آورد و دوباره همه چیز توی ذهنش به هم ریخت اما بک خیلی سریع این فرضیه رو رد کرده بود و به کوک اطمینان داده بود تهیونگ فقط دوستشه، پس چرا ذهنش آروم نمی‌گرفت؟
کیم تهیونگ چرا انقدر عذابش می‌داد؟ و نکته‌ی مهمی که وجود داشت این بود که چرا اجازه می‌داد ذهن لعنتیش تمام و کمال درگیر اون پسر بشه.

-بانی!

با شنیدن صدای جین، دست از سابیدن اون میز بدبخت برداشت و به سمتش برگشت.

-بله؟

-یه لایه از میز رفت، ولش کن. برو ببین مشتری چی می‌خواد.

و به تهیونگ اشاره کرد.
آه خسته‌ای کشید. با قدم‌های آرومی که نشان از بی رغبتیش بود به سمت تهیونگ رفت و بالای سرش ایستاد.

-چیزی می‌خواید؟

پسر گلوش رو صاف کرد و سیخ نشست. نگاهش بین منویی که توی دستش بود و چشم‌های تیره‌ی پسر پشت قاب عینکش، در حرکت بود.

-چیزه... جونگکوک‌شی...

-یادم نمیاد اجازه داده باشم با اسم کوچیکم صدام کنید. بهتره حد و حدود خودتون رو رعایت کنید!

از قصد باهاش رسمی حرف زد تا بهش بفهمونه چقدر از هم دورن. می‌خواست فاصله‌ای رو که تهیونگ داشت از بین می‌برد، برگردونه.
دهن تهیونگ از بهت و ناراحتی باز موند. چرا هر دفعه که پسر رو می‌دید درجه‌ی بی رحمیش بیشتر می‌شد؟ قبلاً دیده بود خیلی از مشتری‌ها با اسم کوچیک صداش می‌کنن و این دردش رو بیشتر کرد. صدای سرد پسر مثل همیشه باعث شد تمام تنش یخ کنه و بار دیگه خودش رو به خاطر اینکه پا روی غرورش گذاشته و دوباره جلوی پسر ظاهر شده، سرزنش کنه.

-معذرت می‌خوام. قصد بدی نداشتم.

صدای تهیونگ آروم بود و تهی. تهی از هر حسی. معلومه که قصد بدی نداشت. صدا کردن جونگکوک با اسم کوچیک هر معنایی هم که داشت، هیچ قصد بدی پشتش پنهان نبود و این رو خود جونگکوک هم می‌دونست.
جونگکوک‌ ناراحتی پسر رو حس کرد. پلک‌هاش رو با درموندگی روی هم گذاشت. زیاده روی کرده بود؟

『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』Where stories live. Discover now