|خونه‌ی چهارم|

211 67 23
                                    


پسر بلند قد ساکت شد. نفسی گرفت و مقداری از لیوان آبی که روی میز بود، نوشید.
به چشم‌های گرد و کنجکاو پسر روبروش خیره شد و لبخند کمرنگی زد.

-اینجا گی باره.

نفس بکهیون توی سینه‌ش حبس شد. اون چانیول ابله چیزی بهش نگفته بود.

-چانیول نمی‌دونه اینجا گی باره. حدس می‌زدم تو هم ندونی.

بکهیون با صدای خفه‌ای گفت:

-بله، نمی‌دونستم.

-اما حقوق بالاتره‌. به هر حال شرایط هرچقدر سخت‌تر باشه، مزایای بیشتری براش در نظر گرفته میشه. چون اینجا گی باره و شیفت شب، به طبع حقوق خوبی برای کارمندها در نظر گرفته شده.

داشت وسوسه‌ش می‌کرد. بکهیون می‌دونست اون پسر جذاب، با اون صدای جذاب‌تر داره ترغیبش می‌کنه. می‌دونست‌ و با این حال داشت توی دام اون پسر می‌افتاد.

-درسته.

-خب، حالا نظرت چیه؟ سوالی داری؟

-راستش، چیزی که برام مهمه حقوقه که گفتید خوبه. اما راجع به بقیه‌ی چیزا... اگر اجازه بدید یکم فکر کنم.

مینگی با همون لبخند کاریزماتیک سری تکون داد و خیلی ناگهانی مبلغ حقوق رو به بک گفت. دهن بک باز موند. لعنت بهش. واقعاً خوب بود.
سریع خودش رو جمع و جور کرد.
مینگی نیشخندی زد و در کمال صمیمیت گفت:

-در ضمن، باهام راحت صحبت کن. فقط یک سال ازت بزرگ‌ترم.

بکهیون سری تکون داد.

-باشه. من فردا بهت خبر میدم.

-منتظرم.

مینگی گفت و به بکهیون اشاره کرد از سر جاش بلند بشه.

-نظرت چیه یه نگاه کلی به بار بندازیم؟ هوم؟ یه گلویی هم تر کنیم.

بکهیون کنار اون پسر واقعاً معذب بود اما به روی خودش نیاورد و لبخند دعوت کننده‌ای زد.

با هم به سمت کانتر رفتن و در حالی که روی صندلی‌های بلندی می‌نشستن، مینگی قسمت‌های مختلف بار رو با دست نشونش می‌داد و بکهیون از اینکه توی کل بار نمی‌چرخن، خوشحال بود.
از سرویس بهداشتی گرفته تا دنس فلور و اتاق‌های وی آی پی‌ای که طبقه‌ی بالا بودن. همه‌ی جزئیات رو جوری برای بک توضیح داد که انگار مطمئن بود پسر همین الانش هم پیشنهادش رو قبول کرده.

-چی می‌خوری، بک؟ می‌تونم بک صدات کنم؟

مینگی پرسید و بکهیون سری تکون داد.

-بله، ایرادی نداره. من...

نگاه کنجکاوش رو به سمت قفسه‌ی مشروب‌ها و نوشیدنی‌ها برد. ظرفیت الکل بکهیون داغون بود. واقعاً داغون بود.

『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』Where stories live. Discover now