|خونه‌ی نوزدهم|

142 61 55
                                    

تمام طول شب هر دو بارتندر، بی حوصله و ناراحت بودن.
بکهیون به خاطر بحث با دوست‌هاش حال خوبی نداشت و تهیونگ هم به خاطر حرفی که بک راجع به جونگکوک گفته بود، گرفته و غمگین بود.
فکرش رو هم نمی‌کرد جونگکوک در این حد ازش بیزار باشه. یادش نمی‌اومد اشتباهی در حق پسر کرده باشه. فقط بعضی وقت‌ها که کافه می‌رفت زیادی موی دماغش می‌شد و بهش خیره می‌شد، همین.

آه عمیقی کشید و دستمال رو به قدری محکم به لیوان فشرد که تا خرد شدن لیوان فقط کمی فشار لازم بود.
لبش رو گزید و به بکهیونی که غرق کوکتل درست کردن بود، نگاه کرد.
لیوان و دستمال رو کنار گذاشت و به پسر نزدیک شد. صداش رو صاف کرد.

-بک... واقعاً جونگکوک اون حرف‌ها رو زد؟

پوفی کشید و دست‌هاش برای چند ثانیه متوقف شدن.

-برای بار هزارم، آره. چیکارش کردی؟ فکر نمی‌کردم در این حد ازت بدش بیاد.

-خودم هم نمی‌دونم. اما خوشحالم که توی رابطه نیست.

با صدای تحلیل رفته‌ای گفت. کمی گردنش رو مالید و دوباره آه کشید.
انقدر آه کشیده بود که تک تک نفس‌هاش تبدیل به آه شده بودن.
کاش جونگکوک رو دوست نداشت. اگر جونگکوک تمام قلب و روحش رو درگیر نمی‌کرد، الان چه حسی می‌داشت؟ احتمالاً خوشحال بود. احتمالاً دلش انقدر سیگار و الکل نمی‌خواست.

-می‌خوام بعد از کار مست کنم.

تهیونگ گفت و مجدد به جون لیوان افتاد.

-منم‌.
°°°°°

برای بار پنجم لیوانش رو پر کرد و به سمت دهنش برد. بکهیون بعد از شات چهارم تقریباً غش کرده بود و تهیونگ ذره‌ای احساس مستی نمی‌کرد.
چشم‌های داغ و سوزناکش رو بست. نور کمی که از چراغ بالای سرشون ساطع می‌شد اذیتش می‌کرد.
مشتری‌های کمی توی بار بودن وگرنه تا به حال همه جا رو خاموش و تاریک می‌کرد.

مینگی با دیدن حال خراب و داغون کارمندهاش، سری از روی تأسف تکون داد.
دستی توی موهای صافش کشید و کنار تهیونگ روی صندلی نشست.

-باز که از حال رفت.

مینگی گفت و به بک اشاره کرد.

-ظرفیتش با بچه‌های پنج ساله برابری می‌کنه.

تهیونگ با پوزخندی گفت و شات بعدی رو بالا داد.

-بسه، پسر.

لیوان رو از دست تهیونگ بیرون کشید و دور از دسترسش قرار داد. تهیونگ اهمیتی نداد و بطری رو برداشت. شاید اگر تمام بطری رو سر می‌کشید کمی مست می‌شد.
چیزی تا برخورد لبه‌ی بطری به لب‌هاش نمونده بود که مینگی بطری رو از دستش قاپید و چشم غره‌ی وحشتناکی بهش رفت.

-گفتم بسه.

-آه... خواهش می‌کنم امشب رو بذار به درد خودم بمیرم.

『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』Where stories live. Discover now