-بکهیون!
صدای بلند تهیونگ رو از بیرون شنید.
-چیه؟
-گوشیت داره زنگ میخوره. پارکِ مهربونه.
نیشخندی روی لبهای بک نشست. دستهاش رو با عجله شست و از سرویس بهداشتی خارج شد.
به طرف گوشیش دوید و با انگشتی که هنوز خیس بود، دکمهی سبز رو فشرد.-بله چان؟
-کجایی؟
لبهای پسر کوچکتر خط شدن. این لحن تند برای چی بود؟
-چطور؟
-دیشب نیومدی خونه!
تن صدای چانیول شاکی بود. نگاه بک به تهیونگ افتاد. دستهاش رو به پهلوهاش تکیه زده بود و کنجکاو و کمی نگران به نظر میرسید.
-از کجا فهمیدی؟
-جواب من این نبود.
-پیش تهیونگم.
تا چند ثانیه هر دو سکوت کردن. صدای نفسهای تند چانیول رو میشنید، انگار داشت سعی میکرد خودش رو کنترل کنه و حرفی نزنه که بک ناراحت و دلخور بشه.
-اوکی.
چان گفت. صدای بوق توی گوشهای بکهیون پیچید. قطع کرده بود.
پسر مو قهوهای با کلافگی دستی توی موهاش کشید و سرش رو به عقب خم کرد. سردرگم بود. حس میکرد چانیول دستش رو گرفته و به سمت یک هزارتوی پیچ در پیچ هلش داده.-خوبی؟
-خوبم.
گفت خوبه اما خوب نبود. از دست این رفتارهای عجیب چان داشت دیوونه میشد. چرا وقتی فهمید شب رو خونهی تهیونگ مونده ناراحت شد؟ چرا این رفتار دو گانه رو تموم نمیکرد؟
چانیول دقیقاً بهش سرما و گرما رو تزریق میکرد. خسته بود و حداقل این رو حق خودش میدونست که چان از این بلاتکلیفی درش بیاره.
تهیونگ متوجه شد پسر بدجور توی فکره و هیچ تلاشی برای اینکه اون رو به خودش بیاره، نکرد.
فقط از روی تأسف برای پارک چانیولی که اونجا حضور نداشت، سری تکون داد و راهی آشپزخونه شد تا چای بیاره.-تهیونگ، من میرم.
-کجا؟ فکر کردم ناهار با همیم.
نگاهی به صفحهی خاموش گوشیش انداخت. اینکه خبری از سوهیون نبود اضطراب بیشتری رو بهش میداد. ترجیح میداد الان با یک پیامک تهدیدش کنه تا اینکه کلاً خبری ازش نباشه.
-بهتره برم.
این رو گفت و بدون اینکه اجازه بده پسر بزرگتر چیزی بگه به سمت در رفت.
-فعلاً.
تهیونگ زیر لب جواب خداحافظی پسر رو داد و چند لحظه به در بسته خیره موند. وضعیت بیون بکهیون از خودش هم وخیمتر بود.
°°°°°
YOU ARE READING
『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』
Fanfic«زندگی دو دوست که از مدتها پیش به هم گره خورده. بکهیونی که عاشق چانیوله و چانیولی که از عشق به همجنس فراریه. اما این فقط ظاهر قضیه است و کی واقعا از دل چان خبر داره؟ » «تهیونگی که جئون جونگکوک رو میپرسته و جونگکوکی که اون رو فقط یک مزاحم میبینه...