|خونه‌ی دوازدهم|

280 63 18
                                    

با شنیدن قدم‌های محکم و سریعی، خودش رو به دیوار چسبوند و با چشم‌های ریز شده ته کوچه رو نگاه کرد. چانیول رو شناخت.
پاهاش جون گرفتن و با بغضی که با دیدن چان بزرگ‌تر شده بود، به سمت پسر دوید‌.

-چان!

صداش گرفته و بغض‌دار بود.
دست‌های چان باز شدن و تن سرد بک رو به آغوش کشید.

-چی شده؟

سر پسر کوچک‌تر توی سینه‌ی چان مخفی شد و قطره‌های اشکش جاری شدن.

-هیچی.

-به خاطر هیچی گریه می‌کنی؟

-فقط بریم.

آه چانیول رو شنید. دست پسر بلند قد به مچ دستش گره خورد و صدای آخ بک، اخم‌هاش رو در هم کرد.

-دستت چی شده؟

چانیول گفت و دست پسر رو بالا آورد. تاریک بود و چیزی نمی‌دید. بکهیون رو به سمت نور کشید و دستمال رو از دور مچش باز کرد.
دندون‌هاش رو به هم سایید.

-جای دندونه‌.

نگاه اشک آلود بک بالا اومد.

-اوهوم.

پلک‌های چان با حس درموندگی روی هم فشرده شدن.

-دهنت رو باز می‌کنی یا نه؟

-بهت میگم. اول بریم خونه.

نگاه غضب آلود چان ازش گرفته شد و اون یکی دست بک رو گرفت و به سمت موتورش بردش.
کلاه ایمنی رو سر پسر گذاشت و خودش هم یکی برداشت و پوشید.

-من رو محکم بگیر. نمی‌خوام به عنوان اختتامیه جنازه‌ات رو از کف خیابون جمع کنم.

خب، بکهیون می‌دونست این نهایت ابراز نگرانی چانه. برای همین سعی کرد ناراحت نشه و فقط سرش رو بالا و پایین کرد.
از پشت، کمر پسر رو سفت گرفت و سرش رو به شونه‌ی محکمش تکیه داد.
دلش می‌خواست به شونه‌های محکم چانیول بوسه بزنه. نوک بینیش رو به کمر پسر کشید ‌و دست‌هاش رو محکم‌تر دور کمرش گره زد.
بغض داشت. حس می‌کرد چانیول پاداششه. برای هر سختی‌ای که کشیده، برای هر قطره اشکی که ریخته، برای شب‌های پر از دردش...
کسی که چانیول رو براش فرستاده، قطعاً دلش به حال بکهیون سوخته بوده.

لب‌هاش رو به پشت شونه‌ی پسر چسبوند و نامحسوس بوسیدش.
چشم‌هاش خیس بودن. اشک‌های ناپیوسته‌ و پراکنده‌اش صورتش رو خیس کرده بودن و به خاطر باد احساس سرما می‌کرد.
متوجه نشد کی رسیدن. جلوی خونه‌ی چان بودن.

-امشب میای پیش خودم.

بدون اینکه به بک اجازه‌ی مخالفت بده، صورتش رو برگردوند و بعد کمک کرد از روی موتور پیاده بشه.
در خونه رو باز کرد و موتور رو داخل برد. با سر به حیاط خونه اشاره کرد و بک منظورش رو فهمید. روی پاهاش تکون خورد و وارد خونه شد.
بی هیچ سر و صدایی تا اتاق چان رفتن.
بکهیون بینیش رو بالا کشید و فین فین کرد.

『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』Where stories live. Discover now