-بک...
صدای آروم و زمزمهوار کسی رو شنید. به گوشهاش شک کرد.
-چان؟
صداش خش داشت و ضعیف بود.
عطر چانیول رو شناخت. چشمهای تارش رو چند بار به هم زد تا از اشک پاک بشن.
خودش بود و حالا خیلی آروم و محتاط داشت به پسر کوچکتر نزدیک میشد.-خودمم.
همین حرف کافی بود تا اشکهای تازهای به چشمهاش هجوم ببرن.
با جونی که یک دفعه وارد بدنش شده بود، خودش رو به سمت بالا کشید و چانیول تونست صورت خونی پسر رو ببینه.
وقت رو تلف نکرد و با عجله خودش رو به بک رسوند و کمک کرد بشینه.-عوضی حرومی.
زیر لب به سوهیون فحش داد.
میخواست از پسر بپرسه "خوبی؟" اما میدونست خیلی مسخرهست. هیچ کجای بک خبر از خوب بودن نمیداد.
فقط بغلش کرد و گذاشت پسر توی آغوش گرمش مچاله بشه. تنش یخ بود.-چان... هیونگ رفته؟
-رفته.
تن بک یکم شل شد. حس کرد جریان خون توی رگهای سردش، سریعتر شد.
-میتونی وایسی؟
-نه...
بکهیون شل و وا رفته گفت. چانیول باید صورتش رو تمیز میکرد و بعد روی تخت میخوابوندش.
پسر رو کمی بیشتر توی آغوشش فشرد و بعد روی دستهاش بلندش کرد و به سمت سرویس بهداشتی بردش.
روی لبهی سینک نشوندش و با دستمال سفیدی آروم صورتش رو پاک کرد.
خدا رو شکر کرد که زیاد خون نیومده بود.
بکهیون هنوز هم بی حال بود و سردی سینک و دستمال حالش رو بدتر میکرد. چانیول با عجله تمام کارهای لازم رو انجام داد و پانسمان لبش رو به بعد سپرد.
بلندش کرد و از سرویس بهداشتی خارج شد. جسم لرزون پسر رو روی تخت گذاشت.
به سمت جعبهی کمکهای اولیه رفت و بعد مشغول پانسمان کردن لب زخمی بک شد.
پسر آخی گفت و به دست چان چنگ زد.-تموم شد.
چانیول آروم زمزمه کرد.
نگاهش به لباس خونی بک افتاد. چند قطره خون روش افتاده بود.
بلند شد و به سمت کمدش رفت. بافت ضخیمی بیرون کشید و از وجود بافت توی کمد پسر، اون هم توی فصل تابستون، تعجب نکرد. برای همچین وقتهایی لباس گرم دم دست میذاشت.
آهی کشید و به بک نگاه کرد. هنوز بدجوری سردش بود.
تی شرت رو با ملایمت از تنش کند و بافت رو جایگزین کرد.-سردمه، چان.
-الان گرمت میشه.
چانیول گفت و از روی تخت بلند شد تا براش نوشیدنی گرمی درست کنه.
انگشتهای بک به مچ دستش چنگ زدن. انگار درموندگی از اون انگشتها جاری میشد و به تن چانیول تزریق. دیدن حال بد بکهیون رمق از تنش گرفته بود اما قصد نداشت چیزی بروز بده. باید به خاطر بک سر پا، قوی و محکم میموند.
YOU ARE READING
『𝐌𝐚𝐲𝐛𝐞 𝐘𝐨𝐮 𝐀𝐫𝐞 𝐌𝐲 𝐇𝐨𝐦𝐞』
Fanfiction«زندگی دو دوست که از مدتها پیش به هم گره خورده. بکهیونی که عاشق چانیوله و چانیولی که از عشق به همجنس فراریه. اما این فقط ظاهر قضیه است و کی واقعا از دل چان خبر داره؟ » «تهیونگی که جئون جونگکوک رو میپرسته و جونگکوکی که اون رو فقط یک مزاحم میبینه...