آهنگ پیشنهادی پارت:
The loneliest by Maneskinبا انرژی ای که هر روز به خاطر وجود یک دوست قدیمی که این روزها به شکل غیرقابل باوری براش مهم شده بود، به جسم خستهاش نفوذ میکرد لبخندی به چهره گندمی و آرومش نشوند و داخل اتاقک خاکستریای که زیباتر از هر عمارت و قصری و گرم تر از هر خونهای بود، شد.
باز هم اونجا بود برای ملاقات مردی که عجیب دلش رو لرزونده بود تو سردی واپسین روزهای تابستون و حالا پاییزی که شهره شهر بود به تنهایی و دلگیریش، اینبار خلا روزهای انفرادیش رو پر کرده بود.
با ورود تهیونگ به اتاق و دیدن سر و وضعش، هیچ تصوری از بابت کبودی گونه و دستی که بسته شده بود نداشت و این نگرانش میکرد چیزی که مدتها بود با حضور این پسر درونش خوب ریشه دونده بود.
قلبش آروم و قرار نداشت که چه خطری تهدیدش میکرده در حالیکه اون همه تلاشش رو برای امنیتش کرده بود!-هیونگ!
+سلام کوکبا لبخندی که به خاطر درد به سرعت به اخم روی چهرهاش بدل شد، گفت و این از چشمهای تیز جونگکوک دور نموند.
با قدمهای سریعی فاصله باقیمونده از میز فلزی تا مرد رو طی کرد و مقابل تهیونگ مکث کرد. نگاه نگرانش تمام مرد رو جستجو میکرد و در این بین تهیونگ غرقِ برقی که به تیلههای به رنگ چوب پسر کوچکتر افتاده بود، شد.
+دنبال چی میگردی بچه؟
شنیدن صدای ته کافی بود تا چشمهاش به رد نگاه منتظر مرد قفل بشه و نفس کلافهای بکشه.
-ته تو چت شده.. معلوم هست با خودت چیکار کردی؟ آخه این چه وضعشه چرا دستت..
+چیزی نیست یک درگیری کوچیک بود که خب میبینی چیز خاصی نشده و تو زیادی نگرانی بابتش! من خوبم بیا بشینیم قصد نداری که کل تایممون من و اینجا سرپا نگه داری هوم؟با حرکت سرش به دو طرف جواب ته رو داد و با باز کردن راه برای مرد اجازه رفتنش و داد.
دوست نداشت جوری رفتار کنه که باعث شه تهیونگ ازش کلافه بشه پس ترجیح میداد دیگه پاپیچش نشه چون اگه اون پسر خودش نمیخواست حرفی بزنه اگه خدا هم میومد زمین نمیتونست کاری بکنه.
با کشیدن نفس عمیقی به آرومی سمت پسر رفت و بگ خریدی که همراه خودش آورده بود رو، رو به روی ته روی میز فلزی قرار داد و خودش هم روی صندلی مقابل مرد نشست.تهیونگ با دنبال کردن حرکات جونگکوک و در نهایت دیدن چیزی که مقابلش قرار گرفت، نگاه گُنگ و گیجش رو سمت پسر جوون کشید.
+این چیه دیگه؟
-گفته بودم قراره باهم گاهی وقتا بریم بیرون یادته!
+خب!

YOU ARE READING
Eternal meeting
Romanceعشق واژه غریبیست برای تعریف احساس من به تو.. تو معبد پرستش بودی و من تنها عبدی که چگونه پرستیدن تو را، بلد بود! "تو دقیقا فرق بین زنده بودن و زندگی کردنم بودی و حالا که کنارم نیستی دیگه نمیدونم دارم چیکار میکنم!" "دوست داشتنت دردناکه، و من عاشق این...