at the end

346 43 30
                                    

داستان از نگاه امیلی 

وقتی من از بیمارستان مرخص شدم درست جلوی در بیمارستان مادرم و مایکل رو دیدم مادرم رو در اغوش گرفتم و اما مایکل...

مایک_خب امیلی این بود اینده ای که راجع بهش صحبت میکردی؟ که هیچوقت قرار نیست دیگه ترکم کنی؟ که قرار نیست هیچ وقت هری رو ببخشی؟ اره؟

من نمیدونستم چی باید بگم سعی کردم کلماتو کنار هم قرار بدم

_ببین مایک عشق زوری نمیشه که میشه؟

مایک_اگه من عشق زوری قرار بود باشم از اول میگفتی ... وقتی که من عاشقت شدم اینا رو میگی ؟ سنگدل...

_مایک گوش کن

ولی اون حرفمو گوش نکرد و بدون اینکه چیزی بگه رفت من دور شدنش رو نگاه کردم ... درسته اونم بدی های زیادی در حقم کرده بود...ولی این حقش نبود..

_من .....امممم راستش

ه_نمیخواد چیزی بگی میفهمم

وقتی یکم جلو تر رفتیم پسرا رو دیدیم   اونا منو بغل کردن و سرزنشم کردن به خاطر همه چیز

من هیچ گله ای نمیکنم 

ما بعد اینکه یکم حرف زدیم جلوی بیمارستان قرار شد بریم به هتل پسرا چون من و مادرم خونمون رو تو سائوپائولو اجاره دادیم برای مدتی که قرار بود بریم استرالیا 

ما قرار بود بریم تا هری و من هم رو نبینیم که دیدیم و منم حس عالی دارم

هری درباره ی برنامه شون برای مدتی که تو سائوپائولو هستن برام تو راه توضیح داد و منم گوش دادم و با این حساب اون ها یک هفته اینجان 

هری_امی تو باید با من برگردی لس انجلس من اونجا یه خونه خریدم برای خودم و خونم تو لندن رو فروختم من خونم اونقدری بزرگ هست که مادرتم کنار ما زندگی کنه تازه انا هم به لس انجلس مهاجرت کرده و ما چندین بار دیدیمش و ازش ادرس تو رو خواستیم ولی اون فقط بغض کرد و چیزی نگفت

وقتی اسم انا رو اورد یه داغ بزرگی تو سینم حس کردم انا اون روزی که منو مادرم و مایکل تو  فرودگاه بودیم خیلی التماسم کرد خیلی ازم خواست که هری رو ببخشم اون تنها دوست من بود ولی من اون رو هم رها کردم 

_تو هنوز ام میدونی اون کجاست؟ ادرسی یا شماره ای ازش داری ؟ من یکسال یا شاید بیشتره باهاش حرف نزدم

هری_واقعا؟ ما فکر میکردیم اون با تو در ارتباطه و چیزی به ما نمیگه ولی واسه جواب سوالت اره من نایل شمارشو داره

من خوشحال شدم وقتی فهمیدم هندزم شانس بدست اوردن دل صمیمی ترین دوستمو دارم 

هری ماشینشو تو یه پارکینگ بزرگ و شیک پارک کرد و بقیه پسرام پشت هری با یه ماشین جدا اومدن ما پیاده شدیم مادرم هم با ماشین بقیه پسرا اومد وگذاشت من و هری یکم خلوت کنیم 

Feel gone with the windWhere stories live. Discover now