Chapter 45

676 58 212
                                    

داستان از نگاه تیفانی

دلم میخواست اولین کسی که بعد از ورودم به سالن نگام میکنه و متعجب میشه هری باشه.
ولی اون حتی الانم نفهمیده که من تو سالنم.
اون پشتش به ماست و داره با لیوان مشروبش بازی میکنه.
دلم میخواست بیاد بزن تو گوشم و سرم داد بزن.
باهام دعوا کنه و تو اتاقم حبسم کنه.
ولی اون حتی منتظر منم نبود.
چرا؟؟؟!!!
واقعا چرا؟؟؟!!!
نمیدونم دلیل این بی اهمیتی چیه.
چشم چرخودم تا جاستین و ببینم و بالاخره پیداش کردم.
از زین فعلا خدافظی کردم با یه حالت سکسی و اشوه رفتم سمت میزی که جاستین و دوستاش دورش وایساده بودن.
سعی کردم خودمو خیلی مسّمم نشون بدم.
-اوه سلام آقایون.
لحنم لحنه هوس انگیزی بود.
جاستین : اوه افتخار آشنایی با کی رو دارم؟؟؟
جاستین برگشت به سمت منو خوب از سرتا پام رو برانداز کرد.
جاستین به دوستاش یا چمیدونم همون دستیاراش اشاره کرد که برن و فقط ما دوتا سر میز بودیم.
دستمو به سمتش دراز کردم و...
-تیفانی هستم.
اونم دستشو دراز کرد و ما به هم دست دادیم.
-خیلی خوشبختم خانم زیبا.....منم جاستین هستم.

یه مدت خیلی کوتاه بینمون سکوت ایجاد شده بود و اون مرتیکه‌ی هیز داشت کامل منو دید میزد و دقت خیلی خواستی روی برجستگی‌های بدنم داشت.
-خب چی میل دارید بگم براتون بیارن؟؟؟
بالاخره جاستین دست از هیز بازیاش برداشت و سکوت بینمونو شکوند.
سعی میکردم طرز نگاه کردنام جاذبه داشته باشه و هر از گاهی لب پایینمو عین زنای جنده گاز میگرفتم و لیس میزدم.
وای خدایا من از این کارا متنفرم ولی خدا خودت میدونی که نیت و قصدم از این کارا چیه.
-خخخخخخب من با یه اَبسولوت موافقم.
-پیش خدمت.
جاستین داد و زد و یه پیش خدمت عین فشنگ جلومون ظاهر شد.
-بله آقا چیزی لازم دارید.
-دوتا گیلاس با یه شیشه اَبسولوت برای منو این خانم زیبا بیارید.
تمام این مدت که داشت اون دستور کوفتیشو میداد چشمشم رومن بودو منم هوس انگیز نگاش میکردم.
-چشم.
اون دختر اینو گفت و رفت و طولی نکشید که دستور جاستین رو اجرا کرد.
ما مشغول خوردن مشروب و حرف زدن شدیم و من کاملا از اطرافم بی خبر بودم.
ما یه بطری اَبسولوت رو کامل تموم کردیم و جاستین یه شیشه وتکا هم سفارش داد.
برای من که اولین بارم بود مشروب میخوردم همین نصف بطری اَبسولوت هم برام زیادی بودو یه کم منگ میزدم ولی حالم خوب بود و میتونم بگم اینجوری راحت تر میتونم رو فرم باشم.
-اوه لعنتی تو باید ماله من باشی.
جاستین اینو درحالی که دستشو دور کمر من انداخت و منو به خودش نزدیک‌تر کرد گفت.
ولی من هیچی نگفتم.
ما تقریبا مست بودیم و داشتیم باهم لاس میزدیم که یه آهنگ آروم و رمانتیک گذاشتن و جاستینم از فرصت استفاده کرد و بهم پیشنهاد رقص داد.
-افتخار میدید خانم کوچولو؟؟؟
-بله با کمال میل.
من اینو گفتم و دستشو که به طرفم دراز کرده بودو گرفتم و ماباهم به وسط سالن رقص رفتیم و آروم و هماهنگ با آهنگ شروع به رقصیدن کردیم.

My Lost HalfWhere stories live. Discover now