لوک گوشه ی تختش مچاله شده بود و توی دنیای نو هومو بود
"لووووووووووووووووووووووووووووککککککککککککککککککککککککککک"
جیغ فجیهی از پشت در اتاقش شنید
"ب...بله؟"
اون جواب داد
"درو باز کن پسرم!"
مادرش بود
"هر چی میخوای مام...به خودم...بگو"
لوک جواب داد
فشارش پایین بود و داشت میلرزید
"لوک درو باز کن"
مادرش تکرار کرد
"مام من این...اینطوری...ری راحتم...م"
اون داشت به وضوح میلرزید...طوری که نمی تونست راحت کلمات رو ادا کنه
"لوک، درو باز کن"
مادرش دوباره فریاد زد
چرا نگران بود؟
آها
شاید بخاطر اینکه لوک با لرزش خاصی برگشت خونه...بینیش خون اومده بود و بدنش کوفته بود
همش تقصیر اون پسر سیاه پوست بود
لوک به خودش پیچید
"احمق آروم باش!"
اون به خودش گفت
"لوک؟"
این اشتون بود
لرزش لوک بیشتر شد...حالا به وضوح میتونست مایع گرمی رو روی پوست یخش احساس کنه...خون
اون دستشو که داشت میلرزید به سمت بالای لبش برد و مایع رو لمس کرد
"لوک؟ درو باز کن...به خاطر من"
اشتون داشت التماس میکرد...اون کم مونده بود گریه کنه
"لوکاس؟"
اون صداش زد
لوک داشت کم کم سرد میشد...از شدت پایین بودن فشار خونش، نبضش خیلی خیلی ضعیف شده بود
صدای فرو کردن کلید تو قفل تومد و بعد در با ضرب باز شد...
اینجا بود که لوک فهمید میتونه راحت و آسوده چشماشو ببنده
اون بالهاشو احساس میکرد چون داشت سبک میشد
***ببخشید برای چپتر خیییییییلییییییییی کوتاه
به نظرتون لوک میمیره؟ (وای نه...یا مسیح -_- ولیکن امکان دارد فرزندانم) یا یه بلای دیگه سرش میاد؟ مریضیش چیه؟
این چپتر رو به ستاره صارمی تقدیم میکنم
ممنون که حمایتم میکنی...
ووت و کامند فراموش نشه لدفا
مـریـلـا، دوست هلیـــــا
(مریلا خودمم هلیا بهترین دوستم)
لاو یا گایز***
YOU ARE READING
keep holding me ‣ 1 ꗃ cake.ziam.larry ✓
Fanfictionاونا زنده میمونن، فقط اگه به نگه داشتن همدیگه ادامه بدن #Larry #Ziam # Cake highest ranking #6 in Fanfiction