نایل تلو تلو خوران رفت تو دستشویی و یه شلپ آب ریخت روی صورتش. اون با چشمای بسته میتونست خنده ی دوتا کودن رو بشنوه
اونا تو آشپزخونه ن
نایل وارد آشپزخونه شد و سر میز نشست
"آخی!"
زین صدا داد
"سلامت کو نای؟"
لیم دستور داد
"سلام مام، سلام دَد...دیشب انگار بهتون خیلی خوش گذشت!"
نایل گفت و اونا خندیدن
"شما دوتا!"
چشماش باز شده بود
"شما دوتا باید الان از خجالت سرخ شین! کدومتون بود؟"
نایل پرخاش کرد
"خفه شو!"
لیم بازم دستور داد
"صدای زین بود...آره خودِ به فاک رفتت بودی!"
نایل عصبی بود
اوه
نایل عصبانیه!
بله نایل عصبی میشه اگه بد خواب شه یا اینکه گرسنه بمونه( که نمی مونه)
زین فقط خندید و لیم چپ چپ به نایل نگاه کرد
"ما دیشب کاری نکردیم، اولا...دوما هم با زی چی کار داری؟"
لیم گفت
"پس صدای کدوم الاغی بود نذاشت من بخوابم؟"
نایل پرسید
"از کجا میومد؟"
"از سمت راستم"
"اتاق ما چپه"
"آرههههههه...پس همسایمون داشت یکی رو به فاک میداد؟ می فهمم عیبی نداره"
نایل گفت و یه لبخند بزرگ به چشمای گشاد و دهنای باز زیم نگاه کرد
"اوه صبحونه!"
اون گفت و 180 درجه عوض شد...لیم سرشو تکون داد و زین با کف دستش کوبید رو پیشونیش
"راستی امروز بااااااااااید باید بریم خونه ی همینگز ها"
نایل گفت و پسرا سرشونو تکون دادن
"راستی یه چیز دیگه...من خیلی وقت بود صبحونه مو تو خونه م نخورده بودم"
نایل گفت و زین و لیم ساکت موندن
"اومروز بااااااااید باید باید بریم خونه ی لوک"
نایل همینطور داشت فک میزد
"من اگه حال اون همسایه هه رو نگرفتم...زنگ میزنم به دوس دخترش میگم"
"پین بزرگ هیچ غلطی نمیتونه بکنه"
"اصلا نترسینا، من پشتتونم"
"کرم کاکائو داشتم انگار تو یخچال لی"
YOU ARE READING
keep holding me ‣ 1 ꗃ cake.ziam.larry ✓
Fanfictionاونا زنده میمونن، فقط اگه به نگه داشتن همدیگه ادامه بدن #Larry #Ziam # Cake highest ranking #6 in Fanfiction