لیم تک سرفه ای کرد و صفحه رو برگردوند
"داری چی میخونی؟"
یه دختر روبروش نشست. لیم سرشو آورد بالا...این کیه؟
"آمممم...فرزندان هورین"
لیم زمزمه کرد
آخه باید تو کتابخونه سکوت رعایت بشه...امروز لیم کاری نداشت که تو اداره انجام بده پس با زین به کتابخونه اومد
"از جی.آر.تاکین؟"
دختر پرسید. اینکه یه نفر فضول تر از نایل پیدا بشه جای شگفتی داشت
"بله"
لیم یواش جواب داد. اون روبروی دختر موذب بود...آخه دختر یه جوری بهش زل زده بود
اون امیدوار بود غیرت زین بزنه بالا و اون دخترو ازش جدا کنه
"خب من آماندام"
اون گفت. خب آماندا یه دختر ناز بود که لبخند شیرینی داشت
"لیم...پین"
لیم آروم جواب داد و اونا باهم دست دادن
(Amanda Seyfried)
"تو رشتت چیه؟"
آماندا زمزمه کرد
"من درس نمیخونم...تموم کرده م"
لیم توضیح داد
"هی شما!"
لیم صدای زین رو شنید و یه لبخند زد
"سیفرید...برو اونطرف فاکس کارت داره"
زین گفت و به یه دختر مو قهوه ای اشاره کرد که لبخند بزرگی داشت. آماندا لبخند زد و بدون توجه به پسرا بلند شد رفت
"چی بهت میگفت؟"
زین با اخم پرسید درحالی که داشت سرجای آماندا می نشست
"هیچی...رشتم چیه و اسمم"
لیم جواب داد...اون خیلی خوشحال بود که زین اهمیت میده
"مطمئن باشم؟"
زین پرسید...لیم لبخند زد
"حیف که نمیتونم اینجا کاری کنم"
لیم با یه چشمک گفت و زین سرشو انداخت پایین. لیم همینطوری به زین خیره شد
به مژه های بلندش...به بینی و لبای خوشفرمش...وای لباش! لیم یه پوزخند زد. لیم نیست اگه بذاره زین امشب قسر دربره
صدای ویبره ی گوشی زین، سکوت بینشونو شکست
"بله؟"
زین آروم جواب داد. چون کتابخونه ساکت بود لیم میتونست صدای یه تک سرفه ی خشک رو بشنوه. اون دید که رنگ زین پرید و به لیم نگاه کرد
"شما؟"
اون جواب داد و یه نفس عمیق کشید
"روث پین"
YOU ARE READING
keep holding me ‣ 1 ꗃ cake.ziam.larry ✓
Fanfictionاونا زنده میمونن، فقط اگه به نگه داشتن همدیگه ادامه بدن #Larry #Ziam # Cake highest ranking #6 in Fanfiction