لوک گیتارش رو کوک کرد
اون دلش برای بیبی خوشگلش تنگ شده بود...و حالا که مرخصی برای دانشگاه داشت می تونست راحت بنوازه بدون اینکه نگران امتحاناتش باشه
درسته که اون توی این دو روز از تختش بیرون نیومده بود، ولی حوصله ش اصلا سرنرفته بود
چون چیز تازه ای رو داشت حس میکرد
با تمام وجودش
اون می تونست بفهمه که دیگه هیچ کراشی روی اشتون نداره...
یا کمتر تو دنیای خودشه و خیال پردازی می کنه
اون کمی عوض شده
ولی هنوز ضعیفه
ضعیف تر از قبل
لوک می خواست اینبار یه آهنگ متفاوت بزنه
مسلما اولین چیزی که به عنوان موزیک متفاوت میاد تو ذهنمون، آهنگای لیدی گاگاست
"لوک؟"
اشتون وارد شد وقتی لوک داشت آهنگ قدیمی مدانا (oh, father) رو شروع میکرد
متفاوت نیست ولی خیلی وقته که بهش گوش نکرده
"حالت چطوره؟"
اشتون پرسید و کنار لوک نشست
"دلتنگم"
لوک جواب داد و اشتون اونو بغل کرد. یه بوسه روی پیشونیش گذاشت و لوک لبخند زد
"دلتنگ کی؟"
اشتون سخت ترین سوال جهان رو از لوک پرسید
"خودمم نمی دونم ولی...فکر میکنم تغییر کرده م"
لوک سرشو رو سینه ی اشتون جا به جا کرد
"اگه بهتری میتونی از فردا برگردی دانشگاه. میتونی دوستاتم ببینی"
اشتون پیشنهاد داد
لوک دلش می خواد به دانشگاه برگرده ولی یه چیزی پسش میزنه...
پسر سیاهپوست قلدر
اونه که باعث شده لوک رو تخت بیفته و به نهایت ضعفش برسه
"نه"
لوک گفت و اشتون حدس زد
"اون کی بود که زَدِت؟"
اشتون سوالی رو پرسید که چند روز داشت باهاش کلنجار میرفت. لوک کمی تو بغل اش لرزید. اش نمی خواست اونو ناراحت کنه
"یه پسر سیاهپوست"
این کافی بود...البته به نظر لوک. اشتون راضی نبود
"خب؟"
"اون...یه آممم...جای بخیه؟ روی صورتش داره. کنار بینیش. کچله و یه خالکوبی رو گونه ش داره که یه ستاره ی ریزه"
لوک توضیح داد. با این مشخصات، اشتون فوری پیداش می کرد و حسابش رو میذاشت کف دستش
اون انجامش میداد
YOU ARE READING
keep holding me ‣ 1 ꗃ cake.ziam.larry ✓
Fanficاونا زنده میمونن، فقط اگه به نگه داشتن همدیگه ادامه بدن #Larry #Ziam # Cake highest ranking #6 in Fanfiction