کیک هفت

910 135 24
                                    

نایل ضربه ی محکمی به شونه ی دوست کودنش زد

"هی! هولی شیت!"

کلوم خوشحال گفت

"سلام دیک بیب!"

نایل جواب داد

"چه خبرا؟"

"لوک داشت میمرد بابا!"

نایل ناگهانی گفت

سوراخ بزرگی درست وسط سینه ی کلوم باز شد و هر چی بود اون تو ریخته شد

"چ...چی؟"

اون پرسید

"لوک دیگه. اونقدر فشارش پایین بود که داشت میمرد"

نایل گفت و یه بسته ی کراکر شیرین باز کرد

"اون که خوب بود!"

کلوم پرسید. وای نایل خیلی تیکه تیکه حرف میزد و این کلوم رو می کشت

"کتکش زدن"

"کی؟"

"نمی دونم. هنوز به هوش نیومده که بگه کی ولی کتکش زدن"

نایل یه کراکر انداخت تو تاب کلوم

"هی!"

کلوم گفت و تابش رو وسط سالن دانشگاه درآورد...همه ایستادن...نایل قرمز شد...کلوم هم قرمز شد

ولی قرمزاشون باهم فرق داشت

نایل از شدت خنده

و

کلوم از شدت خجالت

اون فوری دست به کار شد و تابش رو پوشید

بعد یه نگاه غضبناک به نایل انداخت که هر لحظه ممکن بود از خنده منفجر شه

اونا هرطور که شده به کلاس رفتن. کلاس نایل و کلوم یکی نبود پس اون نتونست بفهمه چه اتفاقی برای لوک افتاده. اون نمی دونست چرا پروانه های توی شکمش هر ثانیه محکم تر بال میزنن...یا اینکه نمی دونست چرا نمی فهمه اطرافیان چی میگن چون صدای طپش قلبش خیلی بلنده

بالاخره کلاس کلوم تموم شد و به محض بیرون اومدن از کلاس، نایل رو دید. فوری دستاشو دورگردن نایل از پشت حلقه کرد و باعث شد نایل ناله کنه

"هی هی هی!"

نایل گفت و کلوم ولش کرد

"بگو لوک چِش شده"

کلوم دستور داد

"باشه بابا! اون کلا موجود مریضیه!"

نایل گفت و خندید

"خب؟"

"خب نداره! یکی کتکش زده بود، اینم می ره اتاقش درو قفل می کنه...نگو فشارش خیلی پایینه و داره از بینیش خون میره. هیچی دیگه اشتونم با یه کلید یدکی درو باز می کنه می بینه لوک گوشه تختش با چشمای بسته افتاده طفلک! بعد میبرنش بیمارستان به من زنگ میزنه...دکترم گفت مشکل اعصاب و فشارخون داره. طپش قلبش انقدر کم بود که داشت می ایستاد"

keep holding me ‣ 1 ꗃ cake.ziam.larry ✓Where stories live. Discover now