زین با صدای سرفه های خشک لیم از خواب بیدار شد...ولی تکون نخورد. اون باید میفهمید چرا لیم داره اینقدر بد سرفه میکنه
زین تو فکر بود که لیم از جاش پاشد و به سمت دستشویی دوید...زینن ترسیده بود. یعنی بازم حالش بهم خورد؟
زین منتظر پنهانکاریای مزخرف لیم نموند و خودش به سمت دستشویی به راه افتاد. زین بـــایـــد میفهمید. هر قدر هم که لیم کله شق و لجباز باشه، زین سرسخت تره
اون دستشو به سمت دستگیره برد و درِ دستشویی رو ناگهانی باز کرد و...تمام دنیا دورش چرخید. فقط سه حرف از دهنش پرید بیرون:
"لـیـم"
لیم با وضعیت بدی داشت سرفه میکرد و خون بود که از دهنش توی سینک میریخت
حالت گیجی زین تبدیل به عصبانیت شد...خشم تا استخوناش نفوذ کرده بود ولی اون لوک همینگز نبود که فشارش بیفته
اون زین مالیک بود
"لیم!"
زین فریاد زد
سرفه های لیم آرومتر که شد، صورتشو شست...بعد بدون توجه به زین که سرخ سرخ شده بود، صورتشو خشک کرد
"به من نگاه کن پینو!"
زین یه فریاد دیگه نثار لیم کرد. لیم با آرامش آب دهنشو قورت داد...اون میتونست طعم خونو توی دهنش حس کنه
یه سرفه ی دیگه
"بله؟"
لیم با لطافت جواب داد ولی صداش داغون تر شده بود
"چی؟ دقیقا چه بلایی سرت اومده؟"
زین بیقرار پرسید
اون خیلی نگران بود چون...لیم زندگیشه
"الان همسایه ها میان اینجا...شششش یواشتر بیبی"
لیم با آ رامش جواب داد
"لی...بهم جواب بده چرا اون همه خون توی سینک بود؟ چرا پیرهنت خونیه؟ چرا بهم جواب نمیدی؟"
زین کم کم داشت گریه ش میگرفت
"چی شده که از من پنهان میکنی؟ چرا داری لجبازی میکنی و مثل یه پسربچه ی تخس رفتار میکنی؟"
زین ادامه داد تا از نفس افتاد
"ببین بیب...من...متاسفم"
لیم شروع کرد تا توضیح بده ولی زین حرفشو قطع کرد
"تو یه کودنی پینو!"
زین گفت و انگشت اشارشو تو سینه ی لیم فرو کرد درحالی که به چشماش خیره شده بود...اون این کارو کرد تا به لیم بفهمونه که منظورش واقعا اینه که خیلی عاشقشه
و لیم فهمید...اون باهوشه
لیم تک سرفه ای کرد و شونه های زینو گرفت تا اونو به سمت نشیمن بکشونه. وقتی زینو روی راحتی نشوند، خودشم کنارش نشست
زین مثل یک عروسک شده بود که لیم هدایتش میکرد...اون واقعا عروسکه
"حالا بگم؟ خنک شدی یا نه؟"
لیم با طعنه پرسید با این که منظورش بد نبود
"میشنوم!"
زین گفت درحالی که لبشو به دندون گرفت
فاک
اون هیچی نشده آن شده بود و هر لحظه ممکن بود تا بپره و یه بوسه ی حسابی از لبای لیم بگیره
لیم که انتظار این حرف از زین رو داشت دستشو روی پای زین گذاشت تا بتونه با قدرت عشقش زین رو خفه کنه! اینطوری میتونست راحت تر توضیح بده
از این که تو اون چند دقیقه زین لبشو از جا کَند بگذریم، زین اصلا نفهمید که لیم چی گفت و الان چرا داره بغلش میکنه
"دوستت دارم زی"
لیم زمزمه کرد...و یه سرفه
"چی؟ آممم...منم همینطور لی"
زین با دستپاچگی جواب داد
اون نمیدونست لیم چشه، ولی میدونست بااااااااااید خوب بشه...لیم باید خوب بشه حتی اگه بمیره!!!!
***ساری فور شورت چپتر
خخخخخ
معذرت بخاطر چپتر کوتاه
:D
ممنون که همراهی میکنین گایز...رتبه مونم تربیک
بی اف اف هلیـــــا***
YOU ARE READING
keep holding me ‣ 1 ꗃ cake.ziam.larry ✓
Fanficاونا زنده میمونن، فقط اگه به نگه داشتن همدیگه ادامه بدن #Larry #Ziam # Cake highest ranking #6 in Fanfiction