زیم مین یازده

842 115 22
                                    

"آرومتر آرومتر"

دکتر گفت. زین میترسید...درسته که دنده هاش خوبن و بعد عمل کاملا ترمیم شده ن، ولی زین بازم کمی احساس درد میکنه. الان داره کم کم پا میشه

لیم دوباره باشگاه رفتنو شروع کرده و کمی بیشتر روی فرمه

زین هم که داره روز به روز بهتر میشه

زندگیشون دوباره داره روی روتین معمولیش می افته

زین چند قدمی راه رفت ولی دکتر بهش گفت که کافیه. راه رفتن زیاد میتونه خیلی خطرناک باشه وقتی زین دوتا دنده ی شکسته تو سینه ش داره.

بعد اینکه دکتر از خونه ی لری خارج شد، لیم هم برای سرزدن به خونه شون به دنبال دکتر رفت. وقتی سوار ماشین لویی شد، گوشیش زنگ خورد(چون ماشین خودش بعد اون شب گم و گور شده)

"بله؟"

"آقای...لیم جیمز پین؟"

"بله...بفرمایید؟"

"من وکیل پدربزرگتونم میخوام درمورد ارث و میراث پدربزرگتون باهاتون صحبت کنم"

لیم تعجب کرد...اون پدرشو داشت و الان وکیل میخواد بهش چی بگه؟

"بله...اگه آدرس رو برام تکست کنین میام"

و خداحافظی کردن.

همین!

یه تکست برای لیم اومد و اون فهمید که از طرف وکیله ست. لیم به سمت خونه شون به راه افتاد...خیلی وقت بود که خونه رو به حال خودش رها کرده بودن چون اگه برمیگشتن...پین بزرگ و بعد...کیشوم، بنگ!

لی وارد ساختمون شد و وقتی در خونه رو باز کرد، موجی از بوی بد به دماغش خورد و باعث شد سرفه کنه

اون کمی کار انجام داد و وقتی خونه رو تقریبا برای برگشتشون آماده کرد، تصمیم گرفت که بهتره بره پیش وکیل

اون دوباره خونه رو ترک کرد و سوار ماشین لویی شد. وقتی به جلوی دفتری که وکیل آدرسشو داده بود رسید، یه تابلوی طلایی با یه اسم که روش هک شده بود دید و مطمئن شد درست اومده...چون این دور و برا دفتر وکالت خیلی کمه

لیم وارد ساختمون شد و اتاق وکیل رو پیدا کرد. منشی خنگ و دست و پا چلفتی آقای وکیل هول شد و از جاش پا شد

"سلام...ب...بفرما...ه...هید؟"

اون گفت و قهوه شو روی تلفن خالی کرد. چشم های لیم گرد شده بودن...واقعا که!

"آه...دفتر آقای...بذار ببینم چی بود...آها...آقای پِتیفر؟"

لیم پرسید. پسر که موهای قرمز داشت و کک و مکی بود سرشو تکون داد. اون در حالی که به لیم زل زده بود، تلفن قهوه ای رو برداشت و چند تا دکمه با انگشت شصتش فشار داد. لیم خیلی تعجب کرد...خب این پسر یه جوریه!

keep holding me ‣ 1 ꗃ cake.ziam.larry ✓Where stories live. Discover now