لری اس. ده

954 119 17
                                    

"دیر نکردن؟"

لویی پرسید و هری خندید.

"نخند! زین نمیتونه حتی از جاش بلند شه!"

لویی خنده کنان جواب داد و هری بلندتر خندید

صدای زنگ در صدای خنده ی هری رو قطع کرد...لویی به سمت در رفت تا بازش کنه.

"بله؟"

"بازکن منم"

"من کیه؟"

لویی پرسید با اینکه تصویر نایلو روی آیفون میدید.

"باز کن لو...اه"

نایل کلافه گفت و لویی خندید. اون در رو باز کرد و به سمت آشپزخونه دوید...می دونست الان نایل میاد دنبالش

"سلام"

نایل داد زد. لویی صدای هری رو شنید که یه "هییییی نایلر بیب" بلند گفت و فهمید که هری داره بغلش میکنه.

بعد چند دقیقه، لویی صدای دویدن نایلو شنید و فوری از آشپزخونه اومد بیرون...نایل همینطور داشت دنبال لویی میدوید

"مگه چیکار کردی لو؟"

هری پرسید و به اداهای بچه گانه ی اون دوتا خندید

"منو سرکار میذاری مرد گنده؟"

نایل داد زد و لویی خندید

لویی واقعا بلای زیادی سر نایل نیاورد ولی چون الان از مصیبت بزرگی فرار کرده ن و خیلی وقته باهم شوخی نکرده ن، این براشون تازگی داره

"مرد گنده خودتی نایلر فضول!"

لویی داد زد و از روی راحتی که هری روش نشسته بود پرید. هری فریاد زد...لویی ترسید و تعادلشو از دست داد و تالاپ...اون افتاد روی راحتی سه نفره که کنار اونی بود که الان از روش پرید.

نایل قهقهه زد و هری از جاش بلند شد تا به لویی برسه.

"چیزیت که نشد؟"

هری نگران پرسید

"نه خوبم."

لویی جواب داد. هری کنار لو نشست و نایل کنار هری...

"مرد گنده! بابابزرگ من سن تو بود مامانم منو زایید!"

نایل گفت...دوباره عوضی شده بود

"خفه شو!"

لویی گفت

"گمشو بابا!"

"می خوای دعوا راه بندازی؟"

"تو می خوای دعوا راه بندازی!"

"شات ده هل، نایلر!"

"فاک آف لوآ!"

"هر دوتون خفه شین!"

هری کلافه گفت

"کافیه دیگه...من خسته م ها!"

اون گفت و یه خمیازه ی بزرگ کشید. لویی که به هری خیره شده بود پرید و گردنشو گاز گرفت. نایل خندید و آخ هری دراومد

keep holding me ‣ 1 ꗃ cake.ziam.larry ✓Where stories live. Discover now