اروم دستگيره درو چرخوند و با باز شدن در نور خيلى كمى وارد اتاق شد و باعث شد بدن كوچيكش كه رو تخت بود معلوم شه.
اون نور كم به صورت بى نقصش بر خورد كرد و باعث شد اخم كوچيكى رو ابروهاش بياد اما باعث نشد از جاش تكون بخوره .
حالا هرى ميتونست تو همون نور كم نقطه نقطه از زيبايى هاى اجزاى صورتشو توصيف كنه.
دستش كه زير صورتش بود... موهاش كه يه ور صورتش ريخته شده بود...اون اخم كوچيكـ كه باعث ميشد پرستيدنى تر از هر موقعى بشه...لباش كه بخاطر فشار دستش به صورتش جمع شده بود.
اروم به تخت نزديك شد و سعى كرد كل بدنشو اروم رو تخت قرار بده و آرنجشو رو تخت قرار داد و تمام وزنشو رو دستش انداخت و به صورت بى نقص لويى نگاهى انداخت و لبخند كوچيكى زد
خم شد و لبشو رو لباى كوچيكـ و خوش طعمش گذاشت و يكم عقب اومد و دوباره به صورتش خيره شد
-متاسفم لوبر...قول ميدم اين بار اخرى باشه كه تنهات ميزارم.
...
DU LIEST GERADE
Friends [L.S]
Fanfiction[Completed] [ هرى ادوارد استايلز ، اونطورى بهش نگاه نكن شما فقط دوتا دوستيد ]