4

4.1K 777 253
                                    

دستشو سمت كليد زنگ برد اما سريع دستشو عقب كشيد و لبخند بزرگى زد!
قطعا الان خوب موقعى واسه سورپرايز كردن لوييه!
ازونجايى كه هميشه دير مياد اين ميتونه جز سورپرايز كوچيكى باشه...نميتونه؟
كليدشو از تو جيبش دراورد و به اروم وارد در كردش و چرخوندش و بازش كرد و وارد خونه شد
برعكس بقيه ى روزا تمام برقاى خونه روشن بود اما مثل هميشه سكوت خودشو حفظ كرده بود
قدمى به جلو گذاشت و لبخند بزرگى زد
درست به كاناپه رسيد كه دوتا گيلاس شراب رو رو ميز ديد!
اون جاى رژ لبه؟؟
در عرض چند ثانيه لبخندش از بين رفت و با صداى قدمى كه سمتش اومد برگشت اخمى بين ابروهاش جا گرفت

-خداى من هررررى تو اينجا چيكار ميكنى

لو با كمترين صداى ممكن جيغ كشيد و با چشاى گرد به هرى نگاه كرد
اون واقعا لويى بود!
خب هرى تقريبا لويى رو يا شب كه خوابه ميبينه يا صبا كه ميپره روش تا از خواب بيدارش كنه در غير اين دو صورت لو هيچوقت واسه هرى اينطورى تيپ نزده بود.
موهاشو كه به يه ور صورتش ريخته بود و ژلى كه بهش زده بود خوش مدل ترش كرده بود .
يه پيرهن مشكى كه آستيناشو كمى بالا زده بود و شلوار جين مشكى فوق العاده تنگ...
اون زيادى جذاب شده بود
ولى خب اين واضحه كه اينا هيچكدوم واسه هرى نبود.

-من اينجا چيكار ميكنم؟منظورت چيه لو؟

هرى ابروهاشو بالا داد و با صداى معمولى گفت اما لو به سمتش دوييد دستشو رو دهنش هرى گذاشت

-هيشششش دارى قرارمو خراب ميكنى

گفت و دست هريو كشيد و به سمت در خونه كشوندش

-عات ع عاكـ عويى؟؟؟؟؟؟

همونطور كه دست لو رو لبش قرار داشت گفت و لو كه فهميد دستشو برداشت

-تو ، تو خونه مشتركمون با اون دختره قرار گذاشتى؟

لو سريع هريو به در خروجى چسبوند

-ببين هرى اون به من يه شانس داده و ازونجا كه تو هميشه دير مياى من اونو اينجا دعوت كردم چه ميدونستم تو يهو سر كلت پيدا ميشه...من نميخوام شانسم خراب شه فقط براى چندساعت برو خونه ليام زين يا اصلا نايل لطفا لطفااااا

لو دستشو به سينه هرى زد و با مظلوم ترين حالت ممكن از هرى درخواست كرد
هرى براى چند ثانيه به يه گوشه خيره شد و به قيافه مضطرب لو كه همش برميگشت و به پشتش نگا ميكرد تا مطمئن شه اون دختره از دستشويى نياد بيرون

-باشه...شب خوبى داشته باشى لوبر...

هرى لبخند كوچيكى زد و به لو كه حالا رو نوك پاهاش وايسادو محكم لپ هريو بوس كرد نگا كرد و نفسشو بيرون داد درو باز كرد و بعد از اخرين نگاه به قيافه ى پر هيجان لو از در خارج شد و به اسمون نگاه كرد كه حالا رنگ آبيش كاملا تيره شده بود و بجاش كاملا قرمز شده بود...
اون ديگه آبى اى كه هرى دوست داشت نبود و هيچ ستاره اى توش ديده نميشد.
حتى آسمونم بغض سنگينى تو گلوش داشت...درست مثل هرى.
با شنيدن صداى جيغ و خنده دختره و بعد صداى خنده لويى دوباره به سمت در برگشت و نگاه كوتاهى بهش انداخت...

[هرى ادوارد استايلز ، اونجورى بهش نگاه نكن شما فقط دوتا دوستيد.]
.
.
.
كامنت و ووت فراموش نشه :)

Friends [L.S]Where stories live. Discover now