-كام عان هرى ميدونستى افكارت مثل افراد دهه نود ميمونه؟؟؟؟
لو غر زد و سعى كرد لقمه اى كه تو دهنش بود رو بجوه
-شايد افكار من مثل انسان هاى دهه نود باشه اما افكار تو مثل بچه هاى ١٢ سالس لو...يه نگاه به خودت بنداز ببين اطرافت چه آدمايى هستن
هرى گفت و نفسشو بيرون داد
-من ميدونم دارم چيكار ميكنم باشه؟تو الكى نگرانى-لو...تو حتى نميتونى فكرشو كنى گير كى افتادى من چيزاى زيادى ازش شنيدم
هرى گفت و لبشو جويد
-هز ، اونا فقط شايعه هايى هستن كه بين مردم پخش شده و الكى بزرگش كردن . كافيه اونو ببينى و نظرت راجبش عوض بشه قول ميدم ميشه
لو با لبخند مليحش به هرى دلگرمى داد
-اون ممكنه شايعه باشه اما شايعه اى كه هر هفته با چيز جديدى بين مردم پخش ميشه ديگه نميتونه شايعه باشه من نگرانتم لو اينو درك كن.
لو اروم خنديد و از جاش بلند شد و سمت چوب لباسى رفت و كت مشكى هرى رو دستش گرفت و منتظر شد تا هرى سمتش بياد
هرى از سر ميز بلند شد و پشتشو به لويى كرد و دستاشو وارد آستين كت كرد و برگشت سمت لو-امشب سعى نكن دير بياى حداقل يه امشب نه...نميخوام تنهايى فوتبال ببينم پاپ كورن هم يادت نره
هرى لبخند زد و با دونه دونه از كلمات لويى همه بحثشون فراموش شد ، حتى اينكه لو قراره با يه دختر قرار بزاره؟اوه البته اونم فراموش كرد , لو باعث ميشه هرى در ثانيه ناراحت شه خوشحال شه عصبى شه دپرس شه مهربون شه و هرچيزى كه فكرشو بكنيد...
اما..-هرى بوس خدافظى من كو؟
وقتى هرى سمت در رفت لو بهش گفت و باعث شد هرى اروم بخنده و سرشو سمت لو بچرخونه و به لب لو نگاه كنه سمتش خم شد تا لبشو ببوسه اما لو سريع سرشو چرخوند و لب هرى به لپش برخورد كرد
البته كه اين اتفاق هيچوقت تو بيداريه لو نميوفته.
پس...[هرى ادوارد استايلز ، اونجورى بهش نگاه نكن شما فقط دوتا دوستيد.]
.
.
.
راى و نظر فراموش نشه :~)
YOU ARE READING
Friends [L.S]
Fanfiction[Completed] [ هرى ادوارد استايلز ، اونطورى بهش نگاه نكن شما فقط دوتا دوستيد ]