شام دو نفره

1.9K 122 30
                                    

_خب آشتی کردم باهاتون😂
از سه تا دوستایی که خیلی برام کامنت گذاشتن و شرمندم کردن ممنونم❤️
_________________________

زین:
لیام لعنتی گوشی رو بر نمیداره، شونزده بار بهش زنگ زدم ولی معلوم نیست داره چه غلطی میکنه.
نکنه تصادف کردن!!! نه اگه اینجوری بود تلفن شو بیمارستان جواب میداد میگفت بیاین
نکنه فرار کردن!!! نه لیام بهم خیانت نمیکنه
نکنه دوباره اون استایلز احمق لیامو دزدیده!!! نه بابا اون پخمه تر ازین حرفاش
داشتم دیوونه میشدم که الما اومد پیشم نشست، نمیدونم باید ازش عصبی باشم یا نه، اون تقصیری نداشت، کاترین بد برداشت کرد.
_تلفن رو جواب نمیدن؟
_کاترین که موبایلشو جا گذاشته لیام ام معلوم نیست کجاس
_من روانشناسم، از روی رفتار آدما میتونم باطن شون رو ببینم، لیام یه مرد قوی و باهوشه، حتما الان دوست دخترت رو برده یجای آروم که موبایل آنتن نمیده تا قانعش کنه.
_حق با توعه، ولی نمیتونم نگرانش نباشم
_انقدر که تو بهش اهمیت میدی ، اونم بهت اهمیت میده؟
_معلومه که میده، اگه نمیداد اینجوری ناراحت نمیشد
_شاید دنبال یه بهونه بوده تا از دستت راحت شه!
_تو از صدای توی سرم ام رو مخ تری الما
_تو خیلی خوب اسمم رو صدا میکنی،باعث میشه حس بهتری به خودم پیدا کنم، تو با آغوش مردونه ی امروزت و لیام با رفتار سخاوتمندانش باعث شدین بفهمم هنوز مرد ام وجود داره.
از حرفاش حس خوبی گرفتم، فکرمیکردم همه منو یه پسر لوس و از خود راضی میدونن ولی اون بهم گفت مردونه ، غرورم یکم ترمیم شد،ولی جمله ی اولش، اون گفت وقتی من اسمشو صدا میکنم؟ این دختره اگه عقل تو سرش باشه بعده یه چیزبرگر خوردن و یه درد و دل به کسی وابسته نمیشه، اونم آدمی مثل من ، که خودش میدونه عاشق یه فرشته شدم. حتما اینارو گفت تا از استرسم کم بشه، اره همینه، دلیل دیگه ای نمیتونه داشته باشه چون الما باهوشه
_ممنون
خیلی خشک جوابشو دادم، یکم به دستاش نگاه کرد بعد گفت: خب هرجا باشن تا شب برمیگردن پس بهتره یه لباس شیک بپوشی، به خدمتکارا بگی براتون یه میز رویایی بچینن،وقتی اومد بهش گل بدی و معذرت خواهی کنی که پشت تلفن باهاش تند حرف زدی،بعد یه شام دو نفره رومانتیک بخورین و برین تو اتاق تا منو لیام بیایم یچیزی کوفت کنیم، نظرت چیه؟
_تو دکتر خوبی هستی الما بهت امیدوار شدم
_برام مهم نیست
_فکرمیکردم اسمتو ببرم حس خوبی بهت دست میده
با شیطنت گفتم و الما یکم هنگ کرد بعدش با پوزخند گفت:منم فکرمیکردم قراره تورو درمان کنم نه اینکه بشم مشاور مسائل زناشویی
بهش کوسن(ازین بالشتک های روی مبل که هممون بچگیمون فکرمیکردیم چجوری تلفظ کنیم تا کسی فکرنکنه داریم میگیم کصن) که بغل دستم بود رو پرت کردم و خندیدم، اونم اونیکی کوسن رو برداشت و زد تو سرم، نمیدونم چجوری تو این شرایط دارم میخندم ولی الما یه دیوونگی خاصی داره که ذهنتو درگیرش میکنه، باعث میشه حال بهتری داشته باشم، وسط بازی هامون پاش خورد به دیکم، دولا شدم و تند تند نفسمو دادم بیرون، با عصبانیت گفتم:لعنت به کسی که به تو گفت دکتر
_فکرکنم بعد از مشاور مسائل زناشویی باید برم دوره ی ناتوانی های جنسی ببینم چون آقای مالیک دیگه لیدی شدن.
خندیدم و با صدای بلند گفتم:گمشو

Crazy  +18Where stories live. Discover now