HOME

31 3 0
                                    

ـ نمیخوام بزارم بیای تو خونهی خودمه نمیخوام یه عوضی بیاد توش
ـ جایه اینکه من طلبکار باشم تو طلبکاری تو میخواستی منو بکشی نه من
ـ اهان نیست تو ادم نکشتی
ـ کشتم درست اما بزار بیام تو پام شکست
ـ میتونی پاتو ببری عقب و سر خر تو کج کنی و بری تو امارتت پادشاهیتو کنی
که در رو هل داد و من افتادم زمین و اومد تو
ـ میبینی نباید در مقابل من مقاومت کنی
دستشو به سمتم دراز کرد و
ـ ببخشید حالا بلند شو
بلند شدم و با تعجب بهش نگاه میکردم
ـ وای چه بویی راه انداختیا دلم برا دستپختت تنگ شده بود این اشپز جدیده دستپختش افتضاح
با خودم اروم گفتم
ـ میزاشتی یخورده  میگذشت بعد یکی دیگه جام میاوردی
هرزه
ـ میدونی چیه جالبیش اینه که مرده
تعجب کردم
ـ چیه تعجب داره ؟
بیا بشین غذا بخور

چپ چپ نگاش کردم بچه پرو انگار خونهی اونه
ـ خب اومدم اینجا که برت گردونم
ـ نمیام
ـ باید بیای
ـ میشه بگی چرا باید به حرف تو گوش بدم
ـ چون دوستم داری
ـ پوزخندی زدم
و بلند شدم
ـ دوست داشتن.......
رفتم سمت در و در رو باز کردم
ـ برو بیرون
بجنب
ـ باشه باشه اگه نمیخوای میرم که سریع از سر میز بلند شد و اومد سمت من  منو چسبوند به دیوار
با یه دستش کمرمو گرفت و دست دیگشو به دیوار زد
ـ من که بدون خداحافظی با اون لبات از اینجا نمیرم
فقط بهش نگاه میکردم و گریه میکردم
ـ من اگه بخوامم دیگه نمیتونم ، یعنی نباید عاشق کسی بشم  میفهمی
ـ حتی اگه تو نخوای من عاشقتم
صورتشو نزدیک به لبام کرد و بوسیدشون
همینطور که داشت منو میبوسید دستشو از کمرم برداشت و در  رو بست و بعد خوشو از من جدا کرد و منو به سمت مبل هدایت کرد و بعد منو اروم انداخت رو مبل و بعد اومد روم  و منو بوسید و بعد خودشو ازم جدا کرد
ـ عاشقتم هایلی
ـ میدونم اما نمیتونم ... واقعا نمیتونم
بعد گریم گرفت و اشکامو پاک کرد و بعد از روم بلند شد و رفت 
ـ هر موقع نظرت عوض شد بگو
و بعد رفت
از رویه مبل بلند شدم و رفتم صورتمو  شستم  و بعد نشستم غذا خوردم ،
بعد میز رو جمع کردم و ظرفارو شستم  و  بعد رفتم  بالا تو اتاقم لباسایه راحتمو پوشیدم
و گوشیمو برداشتم به عکسام با مامان و بابام نگاه میکردم به عسام با کیتلین
بدجور بغزم گرفته بود دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم شروع کردم به گریه
کردن و بعد خوابیدم.
نصفه های شب صدایه جیغ شنیدم صداهای بلندی که گوشمو ازار میداد از خونه اومدم بیرون  که دیدم چند تا پسر یه دختر رو دوره کرده بودن  سریع رفتم تو اشپزخونه و چاقو رو برداشتم و رفتم بیرون به سمتشون
ـ هو ی بیشرفا گمشین زورتون به یه دختر  رسیده
ـ وااااووووووو خوشگله برو تا خودتو نخوردیم
ـ  گم میشی یا نه؟
ـ مثلا اگه نشیم میخوای چیکار کنی ؟
ـبیا جلو تا بگم چیکار میکنم
اومد سمتم ،  و منم چاقو رو کشیدم و گردنشو بریدم
خون پاش خورد رو صورتم باورم نمیشد
بقیه پسرا داشتن فرار میکردن
دختره با گریه گفت
ـ واقعا ممنونم خانوم .
ـ خواهش میکنم ، بیشتر مراقب خودت باش
رفتم تو خونمون سریع خون های روی صورتمو بشورم اما  خونه پاک نمیشد
رفتم برم تا دوش بگیرم بلکه اونم پاک بشه ، از حموم که اومدم بیرون تو اینه نگاه کردم و
دیدم که بالاخره پاک شد، رفتم بالا لباسامو پوشیدم و موهامو بستم و بعد رو تختم خوابیدم

MAFIA GIRLTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang