hall

40 3 10
                                    

چشمام بستم و با گریه خوابم برد ،

*******

صبح از خواب بلند شدم اما یاد خوابی که دیشب دیده بودم افتادم ،،.
دیشب وقتی با گریه خوابیدم خودمو تویه یه سالن زیبا دیدم سالنی که حتی نمیدونستم کجاست با لباسه بلند سفید ، اما نمیدونم چرا مارتین رو دیدم که از دستم عصبانی بود.
بلند شدم و تختمو مرتب کردم رفتم جلویه میز ، شروع کردم به شونه کردن موهام گوجه ای بستمش ، بعدیه بلیز و دامن قرمز پوشیدم یه رژ قرمز هم زدم ،و کفش مشکیمو پوشیدم ،. و از اتاق رفتم بیرون ،.
رفتم تو اشپزخونه مثل اینکه هنوز بیدار نشده بود، صبحونه رو حاضر کردم ، و رفتم در اتاقشو زدم.
ـ اقا صبحونه حاضره
دیدم درو باز نکرد  دو باره در زدم
ـ اقا صبحونه حاضره
دیدم در رو باز کرد منو کشید تو و منو به دیوار چسبوند ،.
و خودشو بهم نزدیک کرد تا منو ببوسه که دستمو گزاشتم جلو دهنش ، و سعی کردم خودمو بکشم غقب اما نگرم داشت .
ـ بهت گفتم به من بگو نیمار چرا انقدر خودتو خوشگل میکنی برای من ،
زدمبه سینش و رفتم بیرون گریم گرفته بود که اومد و دستمو گرفت،.
ـ چرا وقتی یه دوست دختر داری که عاشقشی و خیلی دوسش داری میای منو با این کارات اذیت میکنی ، خودت گفتی اون همش الکی بوده منم از امروز کارم اینجا تمومه .
گریم گرفته بود که منو برگردوند و اشک چشمامو پاک کرد ،.
ـ لطفا باهام اینجوری نکن
و رفت تو اتاقش
منظور حرفشو نفهمیدم انگار به کسی نیاز داشت  تا باهاش درد و دل کنه ، من داشتم تو ذهنم نقشه میکشیدم بچه ها رو نجات بدم.
رفتم غذا رو حاضر کردم و بعد  خونه رو تمیز کردم ،.
بعد از تمیز کردن خونه دیدم که گوشیم زنگ خورد  سریع برشداشتم تا جواب بدم سوزان بود.
ـ الو
ـ الو هایلی هر چه سریع تر کارشو تموم کن مرتیکه رو دگه بیشتر از این نمیتونم چیزی بگم
بای
و سریع قطع کرد ، برگشتم تا برم غذا رو از اشپزخونه ببرم که
ـکی بود؟
فکر کردی من خرم با تو ام کی بود؟
نمیخوای جواب بدی نه
موهامو گرفت تو دستش و میکشیدش و بلند گفت
ـ  با توووووو امممممممم
کدوم  اشغالی بود
ـ ولم کن
ـ تا نگی ولت نمیکنم
ـ به تو مربوط نیست تو به غیر از اینکه رئیسمی هیچ کاره ای نیستی فهمیدی؟
ـ من من ..... من
موهامو ول کرد و  اروم گفت
ـ من ... من دوستت دارم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب گایز امیدوارم تا اینجا از داستان لذت برده باشین ،

خب من میخوام  حدسیاتتونو در بارهی پارت بعدی داستان در یه جمله یا چند چمله بگید .
ببینیم کدومتون حس حدس بالاییی دارینن یا اینکه حس ششم تون چقدر کار میکنه ،.
پس همین حالا حدسیاتتون رو کامنت بزارید

MAFIA GIRLDonde viven las historias. Descúbrelo ahora