°Pt. 16✥

5.2K 1.1K 252
                                    

✥° ʍเα °♬

Blue Blood

قسمت شانزدهم


وقتی دو خون آبی برای بار دوم جلوی در اون اتاق متوقف شدن، دوباره در فلزی روی ریل چرخید و براشون باز شد. اتاق بجز منبع نور کم سویی که انتهاش دیده میشد تاریک بود. با حس سنگینی که توی فضا وجود داشت حتی جونگ کوک هم بر خلاف همیشه بنظر می رسید علاقه ی چندانی به ورود نداره.

اما قبل از اینکه حرفی از طرف اون ها زد بشه، صدای یونگی به گوش رسید:" فکر می کنید بتونید بدون صدمه زدن به کسی، با استفاده از نیروی نور تون اینجا رو روشن کنید؟ ما اینجا منبع نور اضافی نداریم."

و با اون کلمات ناگهان جو سنگین کمی آروم گرفت. جیمین حاضر بود قسم بخوره می تونست امواجی رو از سمتی که صدای یونگی رو شنیده بود حس کنه.

یعنی اون جو رو قبل از ورود شون با نیرو هاش اینطوری کرده بود؟ البته شاید برای اینکه اوضاع رو تحت کنترل بگیره چندان نظر بدی هم نبود... اما...

وقتی جونگ کوک با استفاده از نیروش، گلوله ی پر نوری رو به تنها چراغ مومی کم نور اتاق اضافه کرد، جیمین هم پشت سرش وارد اتاق شد و جونگ کوک برای نشون دادن اینکه نترسیده، در رو پشت سرشون بست.

یونگی، کنار تخت دوستش ایستاده بود و تهیونگ، نشسته بود و به پشتی تخت تکیه داده بود. دیدن اینکه اون پسر دوباره بنظر مریض میاد و این احتمالا تقصیر جونگ کوکه، باعث میشد وارث خاندان جئون کمی معذب بشه بهرحال تصمیم گرفت چیزی نگه.

جیمین برای رفع این سکوت آزار دهنده شروع کرد:" من... من فکر می کنم بهتر باشه قبل از هر چیزی اسم همدیگه رو بدونیم. من پارک جیمین هستم و این همـ..."

اما یونگی لبخند عجیبی زد و خیلی آهسته به جیمین نزدیک شد:" بار اول که من رو دیدی وقتی اسمت رو پرسیدم، با نوعی خجالت بهم جواب دادی اما بار دوم ... میشد گفت طوری از حال رفتی که حتی نگران شدم دیگه نفس نکشی. البته باید بگم از حال رفتنت تماما تقصیر خودت نبود."

بعد دور جیمین شروع به قدم زدن کرد:" تو خیلی ناگهانی پشت در پیدات شد و داشتی به حرف های ما گوش می دادی، من هم ناخودآگاه ذره ای از نیروی ترسم رو روی تو استفاده کردم."

انتخاب کلمات مین یونگی / شوگا هوشمندانه بود. خجالت، نگرانی و اشاره اش به ترس... و اینکه حالا دور جیمین حرکت می کرد هم اصلا کمکی به معذب نشدن جیمین نمی کرد...

ناگهان جونگ کوک که هنوزم جبهه گیری خاص خودش رو داشت، جیمین رو از دایره ی چرخش یونگی بیرون کشید:" خب منظورت چیه؟ تو نیروهایی داری که ازشون استفاده میکنی و ما هم همینطور..."

یونگی شونه ای بالا انداخت:" ما هیچی در مورد طبیعت درونی همدیگه نمیدونیم. اصلا اون به کنار. من شک دارم که اساتید این مدرسه حتی در مورد خود ما هم به خودمون مطالب کافی رو یاد داده باشن. برای همین هم برخورد نیروی من با جیمین و بر خورد نیروی تو... با تهیونگ هر دو نتایج یکسانی داشتن."

خون آبی ✥ نامجین؛ یونمین؛ ویکوکWhere stories live. Discover now