°Pt. 27✥

5.1K 1K 626
                                    

در حال ویرایش بودم و متاسفانه دقیق یادم نیست این قسمت تا چقدرش آپ شده بود.قسمت 26 رو تست کردم ظاهرا تکراری بود.

این یمی احتمال داره از وسطش براتون جدید باشه. میشه لطفا برام کامنت بذارید که این قسمت جدید بود یا خوندید؟

به اولش توجه نکنید. ممکنه از وسط جدید باشه دقیق تا آخر بررسی کنید و کامنت بذارید لطفا. ممنون

خواهش میکنم از اول تا آخر دقت کنید بعد بگید.


✥° ʍเα °♬

Blue Blood


این قسمت یک بخش +18 داره که اگر دوست ندارید می تونید نخونیدش بالاش با ستاره نارنجی و موقع پایانش با ستاره ی سبز علامت میذارم و سعی میکنم اطلاعات خیلی مهمی رو توش نیارم تا داستان رو از دست ندید.


قسمت بیست و هفتم


جونگ کوک در حال نوشتن نامه ش به مادرش بود. نامه ی قبلیش از دو ماه قبل جوابی دریافت نکرده بود. فکر کرده بود وقتی به مدرسه بیاد راحت تر میتونه نامه نگاریش رو ادامه بده. شاید هم تصور کرده بود تا زمانی که پیش خانواده ی خون آبیش زندگی میکنه مادر واقعیش برای نامه نوشتن تردید داره اما سردی اون نامه ها همیشه تکرار میشد و هر بار فاصله ی جواب گرفتن هاش بیشتر و بیشتر میشدن. این بهش نشون می داد که غرور خون سفید ها فقط ساخته ی ذهن بقیه نیست.

با نگاه به نوشته هاش تا به اون لحظه کاغذ هاش رو کنار گذاشت. خودش هم مطمئن نبود چرا تمام این سال ها دست از این ارتباط شکننده بر نداشته.

مخصوصا که سوالات نامه های مادرش، یکی در میون به پدرش ختم میشدن. رقت انگیز بود که اون زن هنوز هم به مردی توجه داشته باشه که خردش کرده. اما انگار وقتی غرور یک خون سفید در یک زمینه ی به خصوص خرد میشد، همون نقطه میشد محل ضعفش.

نامه اش رو مچاله کرد ناگهان حس می کرد دلیلی برای ارسالش نداره. از دیر وقت هم گذشته بود، احتمالا نزدیک صبح بود اما خوابش نمی برد. بنظر می رسید مغزش به شب زنده داری های شبانه و رفتن پیش خون سیاه ها عادت کرده بود. یعنی الان اون دو نفر داشتن چیکار می کردن.

می بایست خیلی احمق می بود که متوجه نگاه های تهیونگ به یونگی نشه. تازه موفق شده بود جهت مکالمات شون رو از هر 10 کلمه، 9 بار راجع به «یونگی هیونگ» حرف زدن، به حرف زدن راجع به چیز های دیگه برگردونه که اون بحث وسط کشیده شده بود.

یه جورایی بهش بر میخورد وقتی اونجا نشسته تهیونگ مدام می­خواست راجع به یکی دیگه حرف بزنه. برای همین همیشه سعی می کرد چیزهایی رو توی ذهنش آماده داشته باشه تا در مورد شون صحبت کنن... اما تهیونگ بعضا حرف رو دوباره بی اینکه حتی متوجه باشه سعی می کرد همه چیز رو به یونگی ربط بده.

خون آبی ✥ نامجین؛ یونمین؛ ویکوکWhere stories live. Discover now