✥° ʍเα °♬
اون یکی اکانتم رو دارید؟ StoryTeller_MiaBlue Blood
قسمت بیست و چهارم
بعد از رفتن جین، هوسوک تصمیم گرفته بود به جای اینکه بیکار بنشینه، یا منتظر بشه تا شاید کسی باهاش کار داشته باشه، صبحش رو با شاگرد های خاص تر مدرسه بگذرونه.
چند روزی بود که شک داشت باید نامه ی تایید برای مدیرت بفرسته یا نه. چون ویزیت های ماهانه نیاز به تاییدیه نداشتن اما وقتی درمانگر این ساعت از روز، یعنی درست نیم ساعت به شروع کلاس ها قصد می کرد به طبقات مخفی سر بزنه، نمی تونست امیدوار باشه تو ساعات برقراری کلاس ها از وسط باغ سیب های طلایی و از دری که شاگرد ها تصور می کردن همیشه قفله بیرون بیاد و برگرده توی دفتر کارش.
البته به جز راه اصلی ورود و خروج، راه دیگه ای هم برای بیرون اومدن از اون بخش وجود داشت اما درمانگر خون سبز ترجیح می داد مجبور نشه از اون مسیر استفاده کنه.
نهایتا، درمانگر نامه ای برای اطلاع بخش مدیریت نوشت و بجای اینکه ازشون اجازه بخواد؛ توی نامه اعلام کرد که برای بررسی وضعیت سلامتی اون ها برای ماموریت پیش رو... چنین ویزیت طولانی ای - از قبل از شروع کلاس ها تا بعد از تعطیل شدن شون- نیاز داره تا بطور کامل بتونه از همه چیز مطمئن بشه.
خودش هم خوب می دونست کاری که قراره انجام بده، تلاش برای نزدیک شدن به دو پسر خون سیاه معذب کننده خواهد بود؛ به خصوص بعد از مکالمه ی کوتاهی که با یکی از اون ها داشت اما باید تلاشش رو می کرد.
می تونست از دقیق شدن به اینکه چی میتونه قدرت هاشون رو بیشتر کنه شروع کنه. یا شاید... می تونست در مورد جهان بیرون براشون بگه. این می تونست کنجکاو شون کنه! البته این نکته هم بی تاثیر نبود که جانگ هوسوک از سهیه ی دونات روزانه ش، دو تا رو نگه داشته بود تا برای اون دو نفر ببره.
احتمال می داد نامجون بخواد بزودی در مورد ماموریت خارج از مدرسه بهشون بگه و این می تونست باعث بشه بدون جبهه گیری های عصبی بر ضد خون آبی ها، دیدگاه کنجکاوانه ای به جهان بیرون داشته باشن. البته این یکم برای خود درمانگر خون سبز هم نگران کننده بود. تمام چیزی که نامجون بهش گفته بود این بود که " گل آبی افسانه ای پیدا شده و اون میخواد این دو خون سیاه رو هم با عنوان تمرینات خارج از مدرسه با گروه شون همراه کنه."
اما با وجود تفاقات اخیر هوسوک چندان مطمئن نبود این تنها دلیل همراهی اون دو پسر با گروه شون باشه! هیچ سرباز عاقلی ماموریت به این اهمیت رو زمین تمرین شاگرد هاش نمی کرد. مخصوصا که هوسوک در مورد تهیونگ خونده بود که از 6 سالگی تو Douleur زندگی کرده بود و خیلی این شانس رو نداشته که تا طبقات بالا بیاد... اگر بیرون اومدن شون باعث میشد بخوان فرار کنن چی؟
YOU ARE READING
خون آبی ✥ نامجین؛ یونمین؛ ویکوک
Fantasyتو جامعه ای که رنگ خون تعیین کننده ی طبقه ی اجتماعیه نمیشه دنبال عدالت گشت. شعار مدرسه ی ما این بود... درد زیباست. - پارک جیمین