°Pt. 39✥

3.7K 853 253
                                    

بچه ها رای و نظر بدید این قسمت ها که عدد نظرش بالاس قسمت های قدیمیه که ویرایش شده کطلب جدید اومده روش پس فکر نکنید نطر داره من دیگه نظر نمیدم

✥° ʍเα °♬

Blue Blood

قسمت سی و نهم

یه متن آخر این قسمت هست لطفا بخونید.

جئون جونگ کوک، پسر بی نقص خانواده ی جئون، بی نقص نبود. شاید این چیزی بود که همه در موردش می­دیدن. که عجیب هم بود. هر شرایط دیگه­ای بود بخاطر اینکه یه دورگه س، احتمالا همه بیش از دیدن خوبی هاش به دنبال نقص هاش می­گشتن اما جامعه ی خون آبی احتمالا برای این بی نقص دیدن اون دو دلیل داشتن.

از نظر 50% درصد افراد اون یه دورگه بود، همین که تا الان سقوط نکرده بود یعنی کار بی نظیری انجام داده بود و نصف دیگه، احتمالا بیش از اینکه واقع بین باشن، ظاهر بین بودن.

البته این نظری بود که جونگکوک در مورد قضاوت هایی که ازش میشد داشت چون اون تنها کسی بود که نقص های خودش رو بهتر از همه می دونست. شاید هم همین نقطه ی قوتش بود اما جئون جونگکوک، به تعریف شخص جونگکوک اون دو تا ایراد بزرگ داشت.

1. نمی تونست چیزی جز بُردن رو تحمل کنه.

2. اون بیش از اندازه ی مجاز کنجکاو بود.

تا اون زمان؛ معمولا مورد اول چندان هم بد نبود و باعث شده بود همیشه توی بهترین خون آبی بودن متمرکز و جدی باشه و به خوبی تونسته بود مورد دوم رو کنترل کنه... و حالا مشکل اینجا بود که مورد دوم داشت از کنترلش خارج میشد.

احتمالا همون شبی که توی کتابخونه تصادفا مکالمه ی دو معلمش رو شنید اما گیر نیفتاد، به بُردن مغرور شده بود. نمیشد کاریش کرد. غرور بخشی از وجودش بود. چطور می تونست از یک مادر خون سفید متولد بشه و غرور رو درونش نداشته باشه؟

و حالا اون پشت چادر مشورت سرک کشیده بود و داشت نزدیک و نزدیک تر میشد. صدا خیلی ضعیف بود و بعید نبود نوعی دیواره ی محافظتی از طرف کِن باشه تا صحبت هاشون به بیرون نفوذ نکنه اما جونگکوک بهرحال یه خون آبی بود و نوعا روی قدرت های افراد پایین دستش مصونیت داشت. بجز قدرت ویژه ی تهیونگ.

بیاد روز اول و حمله ی تهیونگ لبخند زد اما خیلی زود صدای معلم نامجون توجهش رو جلب کرد:" هنوز هم مطمئن نیستم این راه چندان امن باشه جه هوآن. میدونم مسیر توسط خاندان چویی تهیه شده اما من توسط آقای پارک برای ماموریت اینجام نه خاندا..."

جه هوآن نفسش رو رها کرد:" دوباره برگشتیم سر پله ی اول. ببین، تا الان هم به اندازه ی کافی زمان هدر دادیم. درسته اگه فردا حرکت کنیم و از جاده ی عادی بریم طبق برنامه ی عادی به موقع میرسیم اما میتونی ضمانت کنی دیگه اتفاقی نمی افته؟؟"

خون آبی ✥ نامجین؛ یونمین؛ ویکوکDonde viven las historias. Descúbrelo ahora