برای زنگ تفریح جین به تهیونگ اجازه داده بود با دوستاش کمی وقت بگذرونه.
"فقط 20دقیقه،بعدش باید برگردی."
جین همون طور که انگشت اشارشو جلوی صورت تهیونگ تکون میداد هشدار داد."اره اره همون حرفای همیشگی."
تهیونگ گفت و از کلاس رفت بیرون.جین چشاشو تاب داد و چرخید سمت جونگ کوک که داشت با عروسک خرگوشیش بازی میکرد.
"نمیخوای با بچه ها بازی کنی؟"
جین گفت و جونگ کوک سرشو انداخت بال.ا"آآ..پس چی؟میخوای برات کتاب رنگ آمیزی بیارم؟"
جونگ کوک دوباره سرشو انداخت بالا(من جای جین بودم کوکیو میزدم تا صدا س..خرگوش بده:|پسر اینقد لوس؟)
"باشه.امروز دیدمت داشتی با تهیونگ کتاب میخوندی."
جونگ کوک آروم با سرش تایید کرد.
"این یعنی باهاش دوست شدی؟"
جونگ کوک همونطور که داشت خرگوششو نگاه میکرد شونه هاشو انداخت بالا.
"دوست داری باهاش دوست شی؟"
جونگ کوک دوباره شونه هاشو انداخت بالا.
"خب باهات خوب بود؟"
جونگ کوک ایندفعه با سرش به پایین ضربه زد که معنی"آره"میداد.
"حالا چی خوند برات؟"
جین با کنجکاوی پرسید و جونگ کوک اشاره کرد:_آلیس در سرزمین عجایب."اوه کتاب مورد علاقت!"
جونگ کوک آروم سرشو تکون داد.جین لبخندی زد و موهای جونگ کوکو بهم ریخت.
همون لحظه جیمین و باباش-نامجون-وارد کلاس شدن.جیمین باشادی دوید سمت جین.
"سلام جیمین حالت چطوره؟"
جین پرسید و پسر موبلوند رو بغل کرد."خوبم.ف-فقط یه پسر بد بود که ب-به من کا-کاغذ پرت میکرد."
جیمین با صدای لرزونش گفت."اوه چه بدجنس"
"آ-آره ولی یونی ن-نجاتم داد."
جیمین با ذوق گفت و چشماش حلالی شکل شدن."یونی؟یونی دیگه کیه؟"
نامجون وارد بحثشون شد تا یونگی رو معرفی کنه."یه پسر توی کلاس انگلیسیمه.معمولا به شدت آرومه ولی امروز پسرمو کمک کرد."
"آ-آره یونی پرنس م-منه!"
جیمین با خوشحالی گفت.نامجون یکم خندید و نگاهشو به جین داد که داشت کمر جیمینو نوازش میکرد.
"فاااااک چطور میتونه اینقدر کیوت باشه؟بدو دیگه نامجون تو میتونی کاری نداره که،فقط عین بچه آدم میری بش میگی که باهات بیاد کافه همین.چرا اینقد سختش میکنی؟"
YOU ARE READING
SILENT | VKOOK
Fanfiction"هی جونگ کوک میشه لطفا باهام حرف بزنی؟" ''م_من هم_همیشه باهات ح_حرف میز_زنم ته ته'' چی میشه اگه پسر بد مدرسه، کیم تهیونگ، بخواد به جونگ کوکی که نمیتونه حرف بزنه کمک کنه؟ اما تهیونگ یه راز کوچولو داره... +این فیک روند اصلیش از پارت 7 به طور جدی شروع...