15-SILENT NIGHT

3.3K 624 322
                                    


نامجون داشت با تمام سرعتی که میتونست خودشو به خونه ی جین میرسوند که گوشیش زنگ خورد"بله؟"

"نامجون!تهیونگ پیش توئه؟" چانیول با نگرانی پرسید.

نامجون تعجب کرده بود که چانیول خبر نداشت"نه، اون الان پیش جینه. چطور اینو نمیدونی؟"

"آه..گفتنش راحت نیست ولی، وقتی داشتم تو اتاقم کار میکردم، یواشکی اومد و با یه ماهیتابه زد تو سرم."چانیول با شرم گفت. خیلی خجالت زده بود که از یه پسربچه کتک خورده.

"اوه پسر! من الان دارم میرم خونه ی جین"

"خوبه من و شوهرم هم اونجا میبینیمتون."چانیول گفت و قطع کرد.

___

"اون صدای چی بود؟"جونگ کوک اشاره کرد.

"آمم هیچی! ازت میخوام یه کار کوچیک واسه هیونگت انجام بدی. برو توی کمدت و تا موقعی که بهت نگفتم بیرون نیا اوکی؟ من باید برم یه چیزی رو چک کنم." جین با استرس توضیح داد.

جونگ کوک سرشو به دو طرف تکون داد. دلش نمیخواست جین تنهاش بزاره.

جین دستی روی موهاش کشید"داداش کوچولوی من، قول میدم زود برگردم."

جونگ کوک کمی مکث کرد ولی بعد آروم سرشو به نشونه ی 'بله' تکون داد و رفت توی کمد و درو بست.

"خوبه"

جین آهی کشید و دستشو روی دستگیره ی در گذاشت. میخواست بازش کنه که صدای برخورد چیزی رو با در شنید.

"وی! دارم بهت هشدار میدم، اگه بیای تو مجبور میشم بهت صدمه بزنم!"

ضربه های وی به قفل در ادامه پیدا کرد تا اینکه قفل رو شکوند و وارد اتاق شد.

نفس جین یک لحظه بند اومد"از جون ما چی میخوای!؟"جین با ترس گفت.

وی آروم به جلو قدم برداشت و جین عقب رفت"گ-گفتم جلو نیا!" جین فریاد زد و عقب تر رفت تا اینکه پاش به عروسک کوکی گیر کرد و افتاد روی زمین.جین سعی کرد بلند شه که وی پاشو روی قوزک جین گذاشت و فشار داد. جین فریادی از روی درد کشید و چشماشو روی هم فشار داد‌.
وی دقیقا پاشو روی قسمتی گذاشته بود که یه هفته پیش توی اتاق بایگانی شکسته بود و جین رو خونه نشین کرده بود. جین حدس میزد تا هفته ی دیگه کاملا خوب میشه ولی مثل اینکه الان بدتر شد!

وی به قوزک جین فشار بیشتری وارد کرد. جین از درد به خودش پیچید و فریاد زد. وی پاشو بالا آورد تا به دیک جین برسونه که در کمد باز شد.

جونگ کوک با چشمای ناراحت به وی نگاه کرد، انگار داشت با چشماش خواهش میکرد تمومش کنه.

وی پاشو برگردوند. اون حس میکرد تهیونگ داره برمیگرده ولی بهش این اجازه رو نمیداد. امکان نداشت بزاره همچین اتفاقی بیوفته.

 SILENT | VKOOKWhere stories live. Discover now