17-MY TRIGGER

3.4K 710 1K
                                    


ببینم چقد میتونین کامنت بزارین💪
راستی اگه دارین آفلاین میخونین بازم میتونین ووت بدین>~<
کامنتا بالای 400 تا نباشه پارت بعدیو آپ نمیکنم:'(

بریم که با ویکوک فیلزتون بازی کنیم...😏

__________

جین به سمت ساختمان بزرگ شیشه ای روند"بالاخره رسیدیم."
با وحشت به ساختمان که مشخص بود از امکانات خوبی برخورداره نگاه کرد.

ماشین رو پارک کرد ولی اونقدر محو تماشای ساختمون شده بود که پیاده نمیشد.

"جین هیونگ حالت خوبه؟"
نامجون پرسید.

جین سرشو تکون داد."خوبم فقط یکم استرس دارم. البته اینجوری نیست که بتونم برگردم خونه چون احتمالا جونگ کوک زیر لگداش لهم میکنه."

نامجون با لبخند دست جین رو گرفت و از ماشین بیرون کشید."بیا ببینیم چی میشه جینی."

جین هم متقابلا لبخند زد و نگاهشو به صندلی عقب، جایی که جونگ کوک دقایقی پیش خوابش برده بود، دوخت.

"کوکی، نمیخوای چشمای نازتو باز کنی؟"
جین گفت و دستشو روی سر جونگ کوک کشید.

چشمای جونگ کوک با لرزش باز شد و برای جلوگیری از خمیازه، دستشو جلوی دهنش گذاشت که البته موفق نشد!

وقتی کاملا هوشیار شد سرشو به پنجره چسبوند تا ساختمون رو ببینه.

ساختمون خیلی بزرگ بود پس مجبور بود سرشو به پایین ترین نقطه ی پنجره برسونه تا کل نمای ساختمون رو ببینه.

توی نگاه اول برای جونگ کوک ترسناک به نظر میرسید. اما با دیدن شکوفه های گیلاس کم کم ترسش ریخت و محو تماشا شد.

"تهیونگ اون توئه؟"
جونگ کوک اشاره کرد و نامجون با حرکت سر تأیید کرد.

اما جونگ کوک از سر جاش جم نخورد.

تمام این مدت میخواست تهیونگ رو ببینه.

ولی چی میشد اگه پسر بزرگتر از دیدن جونگ کوک خوشحال نشه؟

یا اصلا نخواد ببینش؟

اینا فکرای وحشتناکی بودن که اون لحظه تو سر جونگ کوک بودن.

بدون اینکه خودش متوجه بشه تمام وجودش با استرس و نگرانی پر شد.

جین که ترس رو تو نگاه جونگ کوک دید بهش نزدیک شد."نگران نباش داداشی. مطمئنم تهیونگ داره میمیره که زودتر تورو ببینه."

این حرف حتی ذره ای از استرس پسر کوچیکت کم نکرد. بلکه باعث شد با سرعت بیشتری لباشو بجوه.

جین که حوصلش سر رفته بود از ماشین پیاده شد و در سمت جونگ کوک رو باز کرد.

دستشو گرفت و سعی کرد اونو بیرون بکشه.
جدیدا سنگین شده بود!

 SILENT | VKOOKWhere stories live. Discover now