کامنت و ووت یادتون نره^~^
____دو هفته گذشت اما تهیونگ نتونست بره مدرسه. هنوز شرایط مناسبی نداشت. تنها کاری که جونگ کوک توی این مدت میکرد این بود که n بار از برادرش میپرسید که تهیونگ کی برمیگرده. اما جین با گفتن جمله ی 'به زودی' به جونگ کوک اجازه ی فضولی کردن نمیداد.
جونگ کوک از جمله ی 'به زودی' نفرت داشت. اون دلش برای تهیونگ تنگ شده بود و هیچ بهونه ای رو درک نمیکرد.
حوصله ی مدرسه رو نداشت. چون وقتی تهیونگ پیشش نبود احساس تنهایی میکرد. هرچند جیمین سعی میکرد رابطشو با جونگ کوک صمیمی کنه، ولی بنظر جونگ کوک، بازی کردن با جیمین به اندازه ی تهیونگ حال نمیداد.
حتی کتاب خوندن هم زیاد براش جذابیتی نداشت. وقتی تهیونگ براش کتاب میخوند، ادا درمیورد و نوشته هارو زنده میکرد.
ولی حالا که تهیونگ نبود.
بهونه های نامجین هم داشتن تموم میشدن. اونا نمیدونستن چطور بهش بگن که ممکنه تهیونگ دیگه برنگرده.
و حالا جونگ کوک لب پنجره ی اتاقش نشسته بود و به تهیونگ فکر میکرد.
اون فکر میکرد اگه به اندازه ی کافی سخت آرزو کنه، آرزوش برآورده میشه و تهیونگ رو میبینه.
برای همین مدام زور میزد و اسم تهیونگ رو به زبون میورد.در زده شد و کله ی جین از پشت در مشخص شد."هی کوکی، گرسنت نیست؟ برات رامن درست کردم."
جونگ کوک سرش رو تکون داد.
"خیلی خب. اگه خواستی بخوری، بیا پایین. برات نگه میدارم." جین با لبخند به پسر کوچیکتر گفت.
جونگ کوک کمی مکث کرد، ولی بعد اشاره کرد."من میخوام ببینمش."
جین لباشو جمع کرد و کنار جونگ کوک نشست.
"جونگ کوکی، تهیونگ هنوز خوب نشده."جونگ کوک لباشو جلو داد"پس کی خوب میشه؟"
*پ.ن: جونگ کوک همه ی دیالوگ هارو اشاره میکنه، حرف نمیزنه. ولی نویسنده واسه راحتی خودش و من و شما توی هر دیالوگ نمینویسه که اشاره کرده.*
"به زودی." جین زمزمه کرد.
جونگ کوک اخم کرد و برگشت سمت پنجره تا دوباره به بیرون نگاه کنه.جین با کلافگی دستشو توی موهاش برد."ببین کوک، میدونم که این انصاف نیست. ولی اگه تو اونو نبینی، هم واسه تو بهتره هم واسه تهیونگ. فقط بهش فرصت بده."
جونگ کوک نادیدش گرفت. تا الان هزار بار این حرفارو شنیده بود.
ولی اون فقط میخواست تهیونگ رو ببینه.جین که جوابی نشنید بلند شد و از اتاق بیرون رفت. راهی آشپزخونه شد و رامن جونگ کوک رو توی مایکرو وِیو گذاشت. اینطوری جونگ کوک هروقت که دلش خواست میتونه اون رو گرم کنه و بخوره.
YOU ARE READING
SILENT | VKOOK
Fanfiction"هی جونگ کوک میشه لطفا باهام حرف بزنی؟" ''م_من هم_همیشه باهات ح_حرف میز_زنم ته ته'' چی میشه اگه پسر بد مدرسه، کیم تهیونگ، بخواد به جونگ کوکی که نمیتونه حرف بزنه کمک کنه؟ اما تهیونگ یه راز کوچولو داره... +این فیک روند اصلیش از پارت 7 به طور جدی شروع...