18-SILENT CONNECTION

3.1K 703 696
                                    


پارت قبلی یه سری سایلنت ریدرا رو وادار به کامنت دادن کرد..
حتما باید زور بالاسرتون باشه؟😹

امیدوارم سایلنت بتونه واسه چندلحظه هم که شده خوشحالتون کنه:)

از الان بگم آخرای این پارت قراره کااااملا رایگان اپیلاسیون بشین پس پشما برگا کرکا پراتونو آماده کنین!

ممنون که ووت و کامنت میدین
غزال دوستون داره💫
________________

"خیلی خب تهیونگ، تو داری عالی پیش میری. امروز میخوایم یه کار جدید انجام بدیم."
تراپیست(درمانگر)، همونطور که روی صندلی نشست گفت.

تهیونگ سرشو کج کرد،
"اوه، خب میخوایم چکار کنیم؟"

تراپیست دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه اما به سرعت دهنشو بست و با شک به پشت شیشه ی اتاق نگاه کرد که چانیول، نامجون، جین و جونگ کوک اونجا بودن.

چانیول سرشو تکون داد تا تراپیست ادامه بده.

*پ.ن:متوجه شدین اتاقش چه مدلیه یا توضیح بدم؟ از این اتاقاست که یه سمتشون شیشه داره تا ملاقاتی ها بتونن بیماراشون رو ببینن."

"تهیونگ میدونم این ممکنه برات سخت باشه...، ولی من نیاز دارم تا با وی حرف بزنم."

تهیونگ جا خورد"چرا؟"

"چون این تنها راهیه که من میتونم بفهمم توانایی کنترل شخصیتات چقدره."
تراپیست توضیح داد.

"اما من نمیتونم وی رو کنترل کنم! من فکر کردم شما تا الان اینو متوجه شدین. اون خطرناکه.و..، و اون میتونه با همین دستا خفت کنه!"
و دستاشو بالا گرفت تا به تراپیست نشون بده.

دستاشو انداخت پایین و آروم ادامه داد."من فقط...ببین من اصلا دلم نمیخواد این کارو بکنم."

تراپیست اخم کرد."پس نمیزارم بری خونه. اگر فکر میکنی نمیتونی کنترلش کنی پس نمیتونم بفرستمت خونه."

تهیونگ سرشو پایین انداخت و آه کشید. دلش میخواست بره خونه. میخواست با دوستاش وقت بگذرونه و کنار جونگ کوک باشه.

اما وی غیرقابل پیش بینی بود. اون ممکن بود هر لحظه ظاهر شه، و مطمئن نبود بتونه از پسش بربیاد.
اون به کمک احتیاج داشت ولی کی حاضر بود بهش کمک کنه؟

چانیول که تقلای تهیونگ رو دید به سمت جین برگشت.
جین آهی کشید و به جونگ کوک نگاه کرد."مطمئنی از پسش بر میای؟"

جونگ کوک اشاره کرد."من قوی ام، میتونم انجامش بدم."
و بازوی کوچولوش رو جلوی جین گرفت و لبخند خرگوشیش رو تحویلش داد.

جونگ کوک جلو رفت و روبروی شیشه ایستاد. با دوتا از انگشتاش به شیشه ضربه زد تا تهیونگ متوجه حضورش بشه.
تهیونگ برگشت و به چشمای جونگ کوک نگاه کرد. اون جفت چشم قهوه ای رو خیلی دوست داشت.

 SILENT | VKOOKWhere stories live. Discover now