یکی دو هفته از ملاقات جونگ کوک و تهیونگ میگذره اما دوباره دلتنگش شده.
جین سعی میکرد حواسشو پرت کنه تا اینقدر تو فکر تهیونگ نباشه. اما خودشم خوب میدونست تنها راهی که این بچه آروم میشه، اینه که تهیونگ برگرده خونه.جین با چانیول حرف زده بود و ایدش راجع به برگشتن تهیونگ رو مطرح کرده بود. چانیول هم گفته بود اگر شرایطش خوب بود حتما تهیونگ رو میاره خونه. هرچند جین فکر میکرد شانسی نداشته باشه.
جونگ کوک طبق معمول مدرسه میرفت. اما هروقت هوسوک و یونگی در مورد تهیونگ سوال میپرسیدن، شونه هاشو بالا مینداخت و با بیخیالی رد میشد.
جین دلش میخواست جونگ کوک توی درساش فعال تر باشه. اما جونگ کوک نادیدش میگرفت و با هویجای پلاستیکیش ور میرفت.
الانم دقیقا همینطوره. توی کلاس نشسته و بی توجه به جین که داره درس میده، به خرگوش کوچولوش خیره شده.
جین نگران بود. اگه جونگ کوک با همین وضع تنبلی پیش بره قطعا مردود میشه و مجبوره این پایه رو از اول بخونه!
"بچه ها تا شما تمرینارو حل میکنین من میرم به یه کاری برسم."
از کلاس خودش خارج شد و به سمت کلاس انگلیسی به راه افتاد. در زد و منتظر نامجون موند.
"جین هیونگ؟ چیزی شده؟"
نامجون انتظار نداشت جین رو ببینه."میخوام درمورد کوک باهات حرف بزنم."
نامجون چیزی به شاگرداش گفت و اومد بیرون. دانش آموزهاهم که از خداشون بود، نفس راحتی از نبود نامجون کشیدن.
"همه چی مرتبه؟"
نانجون پرسید و درو پشت سرش بست."دیگه کلافم کرده. توی کلاس عملا به جز فکر کردن به تهیونگ کار دیگه ای نمیکنه. میترسم مجبور شه امسال رو دوباره بخونه."
"اصلا خوب نیست. کاری کردی که فکرشو مشغول یه چیز دیگه بکنه؟"
"هرکاری که فکرشو بکنی! ولی اون میگه خب حالا که حرفات تموم شد بریم تهیونگو ببینیم. نمیفهمم مگه تهیونگ چی داره که این بچه اینقدر جذبش شده؟"
جین با حالت متفکر پرسید."خب چطوره ازش بپرسی؟"
جین آهی کشید."جوابمو نمیده. وقتی باهاش حرف میزنم حس میکنم یه دیوار روبرومه."
"هیونگ، آروم باش. فقط اصل ماجرا رو براش توضیح بده. مطمئنم گوش میکنه."
جین نفسشو کلافه بیرون داد."مرسی جون."
"خواهش میکنم جینی. اوه راستی قرار امشبمون هنوز سرجاشه؟"
"آره، نمیتونم براش صبر کنم."
"هشت دقیقه گذشته. فعلا باید برم."
"باشه فعلا خداحافظ."
جین دست تکون داد و برگشت سمت کلاسش.
در کلاس رو که باز کرد جیمین رو دید که داره شونه های جونگ کوک رو تکون میده.
YOU ARE READING
SILENT | VKOOK
Fanfiction"هی جونگ کوک میشه لطفا باهام حرف بزنی؟" ''م_من هم_همیشه باهات ح_حرف میز_زنم ته ته'' چی میشه اگه پسر بد مدرسه، کیم تهیونگ، بخواد به جونگ کوکی که نمیتونه حرف بزنه کمک کنه؟ اما تهیونگ یه راز کوچولو داره... +این فیک روند اصلیش از پارت 7 به طور جدی شروع...