Part 1

13K 1K 323
                                    


درد همیشه بد نیست...مثل زمانی که درد کشاله های رونمون بهمون میگه داریم قدبلند تر میشیم یا وقتی که چند روز دندون درد و تحمل میکنی و عاقبت به جای دندون افتادت یه دندون بهتر در میاد...یا زمانی که یه درد شیرین و برای وارد کردن موجودی شبیه به خودت به این جهان تحمل میکنی...

اگه با منطق بهش نگاه کنیم، درد حتی یه موهبت ویژه برای ماست که از خطر اگاهمون میکنه...اما به هرحال کسی که بخشی از بدنش درد میکنه به این موضوع فکر نمیکنه و به جاش زمین و زمان و به باد فحش و نفرین میبنده تا کمی خودشو تسکین بده...اما بازم، زود متوجه میشیم که اون همه ناله و نفرین قرار نیست کمکمون کنه چون جهان به خاطر ناراحتیمون از حرکت نمی ایسته...

بهترین کار دوری از صدماته اما گاهی هم درد اجتناب ناپذیره...گاهی هنگام شیرین ترین اتفاق زندگی یعنی متولد کردن موجودی شبیه به خودمون درد قوی تره...گاهی درد اونقدر به انسان غلبه میکنه که راه گریزی نمیمونه...گاهی باید باهاش کنار بیای چون هر دردی تسکین پیدا نمیکنه...

مثل دردی که به جون پسر افتاده بود...برعکس تصور خیلی ها، اون لحظه پسر فکر نمیکرد بدترین درد دنیا زایمان یا دندون درده...فکر نمیکرد که گوش درد یا هرچیز دیگه ای وحشتناکه...حتی به درد عشق هم باور نداشت چون هیچ درکی ازش نداشت...ضربه های روحی زندگیشو فراموش کرده بود و از دردی که توی ناحیه ی بالا تنه و کتف هاش پیچیده بود رنج میبرد و فکر میکرد هیچوقت توی زندگیش همچین دردی و تجربه نکرده بوده...

اولش به این موضوع فکر کرده بود که شاید توی خواب به جایی برخورد کرده یا بدخوابیدنش به جای گردن، به بخش بالای کمرش فشار وارد کرده اما با گذشت پنج روز فکر میکرد باید خوب میشد...

با اینکه هیچوقت برای دردهاش به دکتر مراجعه نمیکرد اما درد وادارش کرده بود به منفور ترین مکان ممکن یعنی بیمارستان بره و دارو بگیره و هربار از داروهاش که اساسا روغن هایی مخصوص دردهای عضلانی بودن استفاده میکرد دردش بیشتر و فحش هایی که به دکترش میداد رکیک تر میشدن!

دراخر تصمیم گرفت ازشون استفاده نکنه و علنا با این کار پس اندازشو انداخته بود دور...پس فکر به این موضوع باعث شد حتی فحش های بیشتری به تمام دکترهای دنیا و نه فقط همون یه دکتر بده!

از قضا این درد بی موقع درست یک هفته قبل از تولد بیست سالگیش شروع شده بود و میترسید تولدی که هفته هاس به خاطرش هیجان زده بود و تنها چیزی بود که این روزا به خاطرش خوشحال میشد خراب بشه...پس به شدت فحش هاش اضافه کرد و این بار علاوه بر تمام دکترهای جهان از اولین روز افرینش تا به امروز، به تمام چیزها و ادمایی که میشناخت به جز والدین از دست رفته و کراشش فحش داد! کم کم داشت به این فکر میکرد که اون سه نفرم وارد لیستش کنه و با خیال راحت به جای نام بردن این همه چیز از لغت جهان استفاده کنه!

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Where stories live. Discover now