[ برای این پارت پیشنهاد میکنم اهنگ strange birds از birdy رو گوش کنید . ]
————
شب تولدت بود . وایساده بودی روبروی پنجرهی همیشگی بهش نگاه میکردی . داشت بارون میومد. زمین خیسه خیس بود. هوا یخ زده بود. یه ژاکت کرمی پوشیده بودی و موهاتو باز گذاشته بودی. نم دار بودن هنوز. اینه تو دیدم . داشت بهت نگاه میکرد..از بودنت عاشق تر میشد. بارون تند میشد و باز نم میگرفت. یه لبخند کمرنگ زدی. دفترتو برداشتی تا مثل همیشه حرفاتو توش بنویسی:" پونزده ژانویه . نمیدونم باید چه حسی داشته باشم ولی خوب میفهمم اگر بخاطر این بارون نبود ، حس وحشت ناکی داشتم. از اینکه فردا بیست و سه ساله میشم نه، بلکه چون فردام یه روز مثل بقیهست. من روزای همیشگی رو دوست ندارم "
پنجره اتاقتو باز کردی . قطرهها اتاقو خیس میکردن. اروم اروم کل تاقچهی پر از گل و گیاهت خیس شد . تازه تر شد. بزرگ شد. از دیدن اون تازگی لبخند زدی و به طرف پیانوت رفتی . نشستی پشتش . اهنگه مورد علاقتو زدی .. همیشه عاشق این اهنگ بودی.. همیشه باهاش گریه میکردی. ولی امشب نه..امشب نه.. :
باصدای فوق العادت باهاش تکرار کردی .. اروم و اروم تر.. باورن تند تر.. بزرگ شدی..!:
" Little ghost, you're listening,
روح کوچک، داری میشنوی
Unlike most you don't miss a thing,
برخلاف بقیه چیزی رو از دست نمیدی
You see the truth
تو حقیقت رو میبینی..
I walk the halls invisibly
توی راهرو بدون اینکه دیده بشم قدم میزنم,
I climb the walls, no one sees me,
از دیوار بالا میرم و هیچ کس منو نمیبینه
No one but you.
هیچ کس بجز تو "با گفتن اخرین کلمه، سرتو اروم اوردی بالا. موهاتو از توی صورتت کنار زدی و به ایینهی طلاییه روبروت زل زدی . چشمات پر از اشک شدن انگار که یاد اور داستانی بودن که هیچ کس بخاطرش نداشت. لبهات میلرزیدن . هنوزم ادامه میدادی . بارون قطع شده بود و از توی پنجرهی کوچیکت فقط صدای قطرههای بجا مونده از روی درخت های بینهایت منظرهت شنیده میشد و صدای بادی که پنجرهت رو میلرزوند. چند دقیقه رو داشتی گریه میکردی. به ایینهت نگاه کردم . دیدم اونم مثل تو شکسته. ولی از خودش شکسته. همیشه دوستت داشت. عاشقت بود. هروقت میشکست بهش میگفتم چرا نشون نمیدی شکستی؟
"اگر بشکنم و اون روبروم باشه، از دیدنه تکه های خودش میترسه.
" اون " تنها کسیه که برای خودش مونده .
نمیخوام خودشو از خودش بگیرم. اون لیاقت بهترین لبخند هارو داره. اون لایقه دنیاییه که دوستش داشته باشه ."خیلی دوستت داشت. تو اهمیت داشتی . ]
بعد از پونزده دقیقه بازم صدای شفافت سکوتت بیصدای پیانو رو لرزوند .
تصمیم گرفته بودی گریه نکنی. :"
You've always loved the strange birds
تو همیشه پرنده های عجیبو دوست داشتی
Now I want to fly into your world
و من میخوام به دنیای تو پرواز کنم
I want to be heard
می خوام شنیده بشم.
My wounded wing's still beating,
بال های اسیب دیدهم هنوز زندهن
You've always loved the stranger inside
Me, ugly pretty
تو همیشه غریبهی درون منو دوست داشتی.. "دستات بعد از پنج تا نت حرکت نکردن . از پشت پیانوی رویاییت بلند شدی ، رفتی توی اتاقت و درو بستی و تا صبحش هیچ صدایی ازت شنیده نشد انگار هنوزم نتونسته ، سعی کردی خودتو پیدا کنی و بازم شکست خوردی.