(این پارت خیلی برام ارزشمنده. )
—-
" بیشتره وقتها توی طراحی چهره عالی بودم. همیشه تمامه چهره هایی که روبروم میدمو روی کاغذ میآوردم و بیشتر اوقات به این استعدادم افتخار میکردم چون هرکس دفترمو میدید تعجب میکرد و بعد از چند تا جملهی تعریف مثل" دختر این عالیه!"
" از روی عکس کشیدی یا چیزی زیرش نبوده؟"
یا " پیکاسو هم اگه اینجا بود جلوش زانو میزند" گرچه میدونستم هیچ کدومشون واقعیت ندارن. از دلگرمی های نقاش بودن به این اشاره میکنم. همیشه هروقت دلم میگرفت یه چیزی میکشیدم و بعد به دوستام نشونش میدادم تا ازم تعریف کنن . هرچند اگرم بد و مسخره بود . بهرحال یه صدایی تو ذهنم میگفت هر طوری هم که بکشی یکیشون به چشم یه نقاش میبینتت و همین کافیه. همین که طرحی داشته باشی تا بتونی به دنیا عرضهش کنی. یه قلم که حداقل بالا قبرت بزارنش و با اون یادتو زنده نگه دارن.هرچند اگر دوست داشته نشده باشی هرچقدرم دلیلی برای بودن داشته باشی ، بازم کسی نیست که بتونه بیادت بیاره .
اره.. اصل مطلبم این بود.
همیشه طراحی چهرهام خوب بود. چشمهارو بیشتر از هرجایی دوست داشتم ولی توی کشیدن مو افتضاح بودم و استعداد قابل تقدیری توی کشیدن بینی داشتم. لب کشیدنم و میشد تحمل کرد و بعد از اینکه صدها صفحه رو فقط ابرو کشیدم ، بلاخره تونستم توی یه صورت جاش بدم.