با دیدن اسم مینهیوک روی اسکرین گوشیم لبخند شیطانیای زدم و ریجکت کردم.
برای بار دوم تماسش رو وصل کردم که با شنیدن صدای دادش شوکه شدم.
- احـمـق! ساعت سه صبحه و تو برای من فلسفی حرف میزنی؟ این هیچی، چرا تماسای منو رد میکنی؟!
-وات ده فاک مینهیوک، این صدات رو کجای اون حنجرت نگهداشتی؟ بعدشم این چه طرز صحبت کردنه؟ مثلا هیونگتم!
- چند لحظه ساکت شو هیونگ! ساعت سه شب منو از خواب نازم بیدار کردی انتظار محبت نداشته باش!
- تقصیر خودمه ابهتم و پیشت از دست دادم. آیگو چی به سر اون مینهیوک کیوتم اومده؟ تو یک شیطانی، تو مینهیوک نازنین منو خوردی من میدونم!
- خفه شو هیونگ. چیزی مصرف کردی؟ نکنه باز بدون اجازه آجوما، شیشههای سوجو عمو جه سوک و برداشتی؟
-خفه شو مینهیوک! اون یک دفعه که کش رفتمم تبدیل به اولین و آخرین کابوس شب هام شد.
- اوم... یادمه، آجوما خوب بلایی به سرت آورد.
-اگه توئه عوضی اون دهن گشادت رو بسته بودی و منو لو نداده بودی مامانم اون کارو با عزیز دردونش نمیکرد.
برای این که نمایشم رو خوب اجرا کرده باشم الکی دماغم و با صدای بلندی بالا کشیدم.
-احمق، نگو که داری گریه میکنی؟
- هروقت یادم میوفته...
حرفم رو قطع کردم و ادامه ندادم، یک فین الکی تو لباسم کردم.
- آه هیونگ مطمئنم بازم رفتی شیشه سوجوهای عمو رو خوردی، باید زنگ بزنم آجوما، گوشیو داشته باش.
-نـه!.. هویی مینهیوک احمق!... جرئت داری انگشتت رو اسم مامانم بره.
-هیونگ اون گوشی کوفتیت و بزار کنار و اون چشم های لعنتیت رو ببند بلکه خواب اون آلفای گمشدهت رو ببینی که خاک بر سرش... نمیاد تورو بگیره مارو نجات بده.
-دهنت و ببند و درمورد آلفای من درست صحبت کن پسره ی احمق ... من...
اومدم حرفم رو ادامه بدم که با شنیدن صدای بوق تو گوشم ادامه حرفم رو خوردم و شوکه به گوشیم نگاه کردم.
YOU ARE READING
⌠ You Want Me ⌡
Fanfictionશ |•Nᴀᴍᴇ: You Want Me શ |•Gᴇɴʀᴇ: OmegaVers-Smut-Mystery-Drama-Romance-MPreg શ |•Cᴏᴜᴘʟᴇ: VKook,YoonMin,NamJin શ |•Pᴀʀᴛ: Full શ |•Wʀɪᴛᴇʀ: Taehyun | @Never_FU ⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉⑉ ⌟ اعتمـاد؟ ایـن کلمـه کلیشـهای تنهـا چیـزی بـود کـه مـن نمیخـوام ت...